مشخصات شعر

سرشک ‌مصیبت

از پشت زین به خاک، چو خورشید دین نشست

برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست

 

از شش جهت بلند شد، آهی که دود آن

بر طاقِ منظرِ فلکِ هفتمین نشست

 

افلاک را سرشک مصیبت ز سر گذشت

ایّام را غبار عزا بر جبین نشست

 

آن بی‌حیا که سینۀ او جای کینه بود

بر سینۀ شریف امام مبین نشست

 

خونی به خاک ریخت که در چرخ چارمین

در خونِ دیده، عیسی گردون‌نشین نشست

 

برخاست طُرفه گردی از این تیره خاک‌دان

بر روی ساکنان بهشت برین نشست

 

گل‌های لاله‌رنگ ز دامان به دیده ریخت

این خار غم چو در دل «روحُ‌‌ الامین» نشست

 

شد وحشتی که شورش محشر ز یاد رفت

وز آن، بنای هستی عالم به باد رفت

 

سرشک ‌مصیبت

از پشت زین به خاک، چو خورشید دین نشست

برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست

 

از شش جهت بلند شد، آهی که دود آن

بر طاقِ منظرِ فلکِ هفتمین نشست

 

افلاک را سرشک مصیبت ز سر گذشت

ایّام را غبار عزا بر جبین نشست

 

آن بی‌حیا که سینۀ او جای کینه بود

بر سینۀ شریف امام مبین نشست

 

خونی به خاک ریخت که در چرخ چارمین

در خونِ دیده، عیسی گردون‌نشین نشست

 

برخاست طُرفه گردی از این تیره خاک‌دان

بر روی ساکنان بهشت برین نشست

 

گل‌های لاله‌رنگ ز دامان به دیده ریخت

این خار غم چو در دل «روحُ‌‌ الامین» نشست

 

شد وحشتی که شورش محشر ز یاد رفت

وز آن، بنای هستی عالم به باد رفت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×