- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۷۲۹
- شماره مطلب: ۴۲۹۴
-
چاپ
سرشک مصیبت
از پشت زین به خاک، چو خورشید دین نشست
برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست
از شش جهت بلند شد، آهی که دود آن
بر طاقِ منظرِ فلکِ هفتمین نشست
افلاک را سرشک مصیبت ز سر گذشت
ایّام را غبار عزا بر جبین نشست
آن بیحیا که سینۀ او جای کینه بود
بر سینۀ شریف امام مبین نشست
خونی به خاک ریخت که در چرخ چارمین
در خونِ دیده، عیسی گردوننشین نشست
برخاست طُرفه گردی از این تیره خاکدان
بر روی ساکنان بهشت برین نشست
گلهای لالهرنگ ز دامان به دیده ریخت
این خار غم چو در دل «روحُ الامین» نشست
شد وحشتی که شورش محشر ز یاد رفت
وز آن، بنای هستی عالم به باد رفت
-
هوای شهادت
چون شاه دین، هوای شهادت به سر گرفت
تاج سعادت از سر خود، چرخ برگرفت
گیتی کمیت تیز تکش را کشید تنگ
دست قضا عنان و رکابش، قدر گرفت
-
حقّ اهلبیت
از هر کنار توسن بیداد تاختید
تا خاندان فاطمه، ویرانه ساختید
خواندید از حجاز مرا جانب عراق
وآن گاه پردههای مخالف نواختید
-
قاصد اشک
چون رو به سوی کعبۀ «بیت الحرام» کرد
در خون دیده، کعبه و زمزم، مقام کرد
هر جا قدم نهاد، مصیبت پدید شد
هر جا گذر نمود، قیامت، قیام کرد
سرشک مصیبت
از پشت زین به خاک، چو خورشید دین نشست
برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست
از شش جهت بلند شد، آهی که دود آن
بر طاقِ منظرِ فلکِ هفتمین نشست
افلاک را سرشک مصیبت ز سر گذشت
ایّام را غبار عزا بر جبین نشست
آن بیحیا که سینۀ او جای کینه بود
بر سینۀ شریف امام مبین نشست
خونی به خاک ریخت که در چرخ چارمین
در خونِ دیده، عیسی گردوننشین نشست
برخاست طُرفه گردی از این تیره خاکدان
بر روی ساکنان بهشت برین نشست
گلهای لالهرنگ ز دامان به دیده ریخت
این خار غم چو در دل «روحُ الامین» نشست
شد وحشتی که شورش محشر ز یاد رفت
وز آن، بنای هستی عالم به باد رفت