مشخصات شعر

قتیل فرات

حسین مانده و زینب، وداع آخر را

گرفته مویه‌کنان، مرکب برادر را

 

کجاست مقصدت؟ ای تک‌سوار عرصۀ عشق!

ببین به هر قدمت، دیدگان خواهر را

 

تو یادگار نبی هستی، ای قتیل فرات!

که کرده‌اند نثار ره تو، کوثر را

 

به دست توست اگر رشتۀ قضا و قدر

مزن به سنگ قضا، ساغر مقدّر را

 

ببین به چهرۀ اطفال خود غبارِ دریغ

بخوان ز چشم ترم، قصّۀ مکرّر را

 

بیا که بوسه زنم بر گلوی تو یک بار

به بوسه، تازه کنم یادِ عهد مادر را

 

تو می‌روی، به که بسْپاری‌ام در این وادی؟

کدام سو ببَرم کودکان مضطر را؟

 

دلش چو مرغک زخمی، نفس‌نفس می‌زد

درون سینه پر و بال بر قفس می‌زد

 

 

قتیل فرات

حسین مانده و زینب، وداع آخر را

گرفته مویه‌کنان، مرکب برادر را

 

کجاست مقصدت؟ ای تک‌سوار عرصۀ عشق!

ببین به هر قدمت، دیدگان خواهر را

 

تو یادگار نبی هستی، ای قتیل فرات!

که کرده‌اند نثار ره تو، کوثر را

 

به دست توست اگر رشتۀ قضا و قدر

مزن به سنگ قضا، ساغر مقدّر را

 

ببین به چهرۀ اطفال خود غبارِ دریغ

بخوان ز چشم ترم، قصّۀ مکرّر را

 

بیا که بوسه زنم بر گلوی تو یک بار

به بوسه، تازه کنم یادِ عهد مادر را

 

تو می‌روی، به که بسْپاری‌ام در این وادی؟

کدام سو ببَرم کودکان مضطر را؟

 

دلش چو مرغک زخمی، نفس‌نفس می‌زد

درون سینه پر و بال بر قفس می‌زد

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×