- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۱۵۹۸
- شماره مطلب: ۴۰۱۴
-
چاپ
گوشه چشمی
خوش آن دلی! که گذر سوی کربلا بکند
مس وجود از آن خاک، کیمیا بکند
خوش آن نسیم! که از خاک نینوا آید
خوش آن غریب! که منزل به کربلا بکند
هوای باغ بهشت است، خاک کوی حسین
وطن، خوش آن که در آن خاک جانفزا بکند!
اگر مَلَک به کف آرد، غبار روضۀ او
به چشم خویشتن، آن خاک، توتیا بکند
غلام همّت آنم که در محبّت دوست
تن و سر و زن و فرزند و جان، فدا بکند
چو بهر ما، سر و فرزند و جانِ شیرین داد
ز آب شور، دریغ از چه چشم ما بکند؟
چه کم شود ز جلال حسین؟ اگر روزی
ز لطف، گوشۀ چشمی، سوی «هما» بکند
گوشه چشمی
خوش آن دلی! که گذر سوی کربلا بکند
مس وجود از آن خاک، کیمیا بکند
خوش آن نسیم! که از خاک نینوا آید
خوش آن غریب! که منزل به کربلا بکند
هوای باغ بهشت است، خاک کوی حسین
وطن، خوش آن که در آن خاک جانفزا بکند!
اگر مَلَک به کف آرد، غبار روضۀ او
به چشم خویشتن، آن خاک، توتیا بکند
غلام همّت آنم که در محبّت دوست
تن و سر و زن و فرزند و جان، فدا بکند
چو بهر ما، سر و فرزند و جانِ شیرین داد
ز آب شور، دریغ از چه چشم ما بکند؟
چه کم شود ز جلال حسین؟ اگر روزی
ز لطف، گوشۀ چشمی، سوی «هما» بکند