- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۱۳۸۳
- شماره مطلب: ۳۹۵۴
-
چاپ
قیامت موعود
چون کرد خور ز توسن زرّین، تهی رکاب
افتاد در ثوابت و سیّاره، انقلاب
غارتگران شام به یغما گشود دست
بگْسیخت از سرادق زرتارِ خور، طناب
کرد از مَجَرّه چاک، فلک، پردۀ شکیب
بارید از ستاره به رخساره، خونخضاب
کردند سر ز پرده برون دختران نعش
با گیسوی بریده، سرآسیمه، بینقاب
گفتی شکسته مجمر گردون و از شفق
آتش گرفته دامن این نیلگون قباب
از سینۀ شفق به در آورد سر، هلال
چون کودکی تپیده به خون، در کنار آب
یا گوشوارهای که به یغما کشیده خصم
بیرون ز گوش پردهنشینی، چو آفتاب
یا گشته زینِ توسنِ شاهنشهی، نگون
برگشته بیسوار، سوی خیمه با شتاب
گفتم مگر قیامت موعود اعظم است؟
آمد ندا ز عرش که ماه محرّم است
-
خضرا و غبرا
ای ز داغ تو روان، خون دل از دیدهی حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخهی صور
خاکبیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات
اشکریزان به بر از سوگ تو، شَعرای عبور
-
آهوان حرم
چون کاروانِ دشتِ بلا، رو به شام کرد
صبحِ امید اهل حرم، رو به شام کرد
قوم یهود از پی تأیید کیش خویش
سجّاد را به بستن دست، اهتمام کرد
-
میر کاروان
ای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خوابِ ناز کن
ای وارثِ سریرِ امامت! به پای خیز
بر کشتگان بیکفنِ خود، نماز کن
-
یا ایّها العزیز!
اندر جهان، عیان شده غوغای رستخیز
ای قامت تو، شور قیامت! به پای خیز
زینب بَرَت بضاعت مزجات، جان به کف
آورده با ترانهی «یا ایُّها العزیز!»
قیامت موعود
چون کرد خور ز توسن زرّین، تهی رکاب
افتاد در ثوابت و سیّاره، انقلاب
غارتگران شام به یغما گشود دست
بگْسیخت از سرادق زرتارِ خور، طناب
کرد از مَجَرّه چاک، فلک، پردۀ شکیب
بارید از ستاره به رخساره، خونخضاب
کردند سر ز پرده برون دختران نعش
با گیسوی بریده، سرآسیمه، بینقاب
گفتی شکسته مجمر گردون و از شفق
آتش گرفته دامن این نیلگون قباب
از سینۀ شفق به در آورد سر، هلال
چون کودکی تپیده به خون، در کنار آب
یا گوشوارهای که به یغما کشیده خصم
بیرون ز گوش پردهنشینی، چو آفتاب
یا گشته زینِ توسنِ شاهنشهی، نگون
برگشته بیسوار، سوی خیمه با شتاب
گفتم مگر قیامت موعود اعظم است؟
آمد ندا ز عرش که ماه محرّم است