مشخصات شعر

به مناسبت روز حافظ

خیمۀ ماتم

چه دشوار است پیمودن، به هجران تو، منزل‌ها

به یادت آنچنان گریم، که ماند ناقه در گل‌ها

 

ز خون دل کنم رنگین، به راه عشق، محمل‌ها

ز داغت ای گل عطشان! شرار افتاده در دل‌ها

 

"الا یا ایها الساقی! أدر کأسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها"

 

برادر بی‌تو در چشمم، چو زندان است این عالم

در این کوتاه‌فرصت‌ها، بگویم از کدامین غم

 

نشد در قتلگه بر پا، بدارم خیمۀ ماتم

به ضرب تازیانه، جمع ما پاشیده شد از هم

 

"مرا در منزل جانان چه جای امن چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد، که بر بندید محملها"

 

نمی‌دانستم این هرگز، سرت بر نیزه ها باید

ز دیدارت غم دیگر، به غم‌های من افزاید

 

به هرجا می‌روی، از پی، دلم چون سایه می‌آید

که لب بگشایی و با ما بگویی یک سخن شاید

 

"به بوی نافه‌ای که آخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها"

 

به جای بوسۀ احمد، نهد لب نیزۀ قاتل

پس از تو زندگی بر من، برادر جان بود مشکل

 

تو بودی حاصل عُمرم، چه سود از عمرِ بی‌حاصل

خدایا نیست همرازی، و دارم عقده‌ها در دل

 

"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل‌ها"

 

به امید تو این طفل سه‌ساله راه می‌پوید

به هرجا بوی گیسویت ز کوه و دشت می‌بوید

 

نگاه مات او هر دم، رخ بابا همی‌جوید

من از خون، چهره رنگین کردم و با اشک می‌شوید

 

"به می سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نَبوَد، ز راه و رسم منزل‌ها"

 

به گفتارم درین تضمین، شکر دادی گرو، حافظ!

به گردت کِی رسد طبعم، دمی آهسته رو، حافظ!

 

نگردد کهنه اشعارت چو نَبوَد شعر نو، حافظ!

«حسان» این پند از قول تو می‌گوید، شنو، حافظ!

 

"حضوری گر همی‌خواهی ازو غایب مشو، حافظ!

متی ما تلق مَن تهوی دع الدنیا و اهملها"

به مناسبت روز حافظ

خیمۀ ماتم

چه دشوار است پیمودن، به هجران تو، منزل‌ها

به یادت آنچنان گریم، که ماند ناقه در گل‌ها

 

ز خون دل کنم رنگین، به راه عشق، محمل‌ها

ز داغت ای گل عطشان! شرار افتاده در دل‌ها

 

"الا یا ایها الساقی! أدر کأسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها"

 

برادر بی‌تو در چشمم، چو زندان است این عالم

در این کوتاه‌فرصت‌ها، بگویم از کدامین غم

 

نشد در قتلگه بر پا، بدارم خیمۀ ماتم

به ضرب تازیانه، جمع ما پاشیده شد از هم

 

"مرا در منزل جانان چه جای امن چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد، که بر بندید محملها"

 

نمی‌دانستم این هرگز، سرت بر نیزه ها باید

ز دیدارت غم دیگر، به غم‌های من افزاید

 

به هرجا می‌روی، از پی، دلم چون سایه می‌آید

که لب بگشایی و با ما بگویی یک سخن شاید

 

"به بوی نافه‌ای که آخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها"

 

به جای بوسۀ احمد، نهد لب نیزۀ قاتل

پس از تو زندگی بر من، برادر جان بود مشکل

 

تو بودی حاصل عُمرم، چه سود از عمرِ بی‌حاصل

خدایا نیست همرازی، و دارم عقده‌ها در دل

 

"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل‌ها"

 

به امید تو این طفل سه‌ساله راه می‌پوید

به هرجا بوی گیسویت ز کوه و دشت می‌بوید

 

نگاه مات او هر دم، رخ بابا همی‌جوید

من از خون، چهره رنگین کردم و با اشک می‌شوید

 

"به می سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نَبوَد، ز راه و رسم منزل‌ها"

 

به گفتارم درین تضمین، شکر دادی گرو، حافظ!

به گردت کِی رسد طبعم، دمی آهسته رو، حافظ!

 

نگردد کهنه اشعارت چو نَبوَد شعر نو، حافظ!

«حسان» این پند از قول تو می‌گوید، شنو، حافظ!

 

"حضوری گر همی‌خواهی ازو غایب مشو، حافظ!

متی ما تلق مَن تهوی دع الدنیا و اهملها"

۱ نظر
 
  • مهدی ۱۴۰۰/۱۲/۱۶

    احسنت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×