- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۲۷۶۳
- شماره مطلب: ۳۸۵۷
-
چاپ
دیدار دیار
کاروان سوی مدینه شد روان
آه! از آن ساعت که چشم بانوان،
بر سواد شهر یثرب اوفتاد
روزگاری آمد ایشان را به یاد
چون مسافر چشمش افتد بر وطن
می برد از لوح دل، زنگ محن
وین مسافرها ز دیدار دیار
خون دل دارند و چشم اشکبار
وین مضامین را به هنگام ورود
«امّ کلثوم» از دل بریان سرود:
ای مدینه! شهر جدّ من رسول!
دیگرم مپْذیر و منْمایم قبول
ای مدینه! از تو من شرمندهام
شرمسار و سر به زیر افکندهام
با حسین، آن سیّد و میر بشر
با جوانانی همه رشک قمر،
رفتم و برگشتم اینک غمزده
بی پناه و غارت و ماتم زده
وآن بدنها را که چون جان داشتم
در زمین کربلا بگْذاشتم
-
مصحف
شاه دین را بود در درج خیام
گوهری رخشنده، عبدالله ناممهر خاصی بین این طفل و شه است
کنیتش زین رو ابوعبداللَّه است -
مصحف
شاه دین را بود در درج خیام
گوهری رخشنده، عبدالله نام
مهر خاصی بین این طفل و شه است
کنیتش زین رو ابوعبداللَّه است
-
پیام محبوب
در ره عشق، عجب شهرت و نامی دارم
هر دم از جانب محبوب، پیامی دارم
داستانی است مرا بر سر هر رهگذری
بر سر هر گذری، شورش عامی دارم
-
عزای پدر
آتش دشمن چو خیمهگاه بگیرد
دامن هر طفل بیگناه بگیرد
آه یتیمان ز قلب زار برآید
آینهی چرخ، دود آه بگیرد
دیدار دیار
کاروان سوی مدینه شد روان
آه! از آن ساعت که چشم بانوان،
بر سواد شهر یثرب اوفتاد
روزگاری آمد ایشان را به یاد
چون مسافر چشمش افتد بر وطن
می برد از لوح دل، زنگ محن
وین مسافرها ز دیدار دیار
خون دل دارند و چشم اشکبار
وین مضامین را به هنگام ورود
«امّ کلثوم» از دل بریان سرود:
ای مدینه! شهر جدّ من رسول!
دیگرم مپْذیر و منْمایم قبول
ای مدینه! از تو من شرمندهام
شرمسار و سر به زیر افکندهام
با حسین، آن سیّد و میر بشر
با جوانانی همه رشک قمر،
رفتم و برگشتم اینک غمزده
بی پناه و غارت و ماتم زده
وآن بدنها را که چون جان داشتم
در زمین کربلا بگْذاشتم