- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۳۶۶۲
- شماره مطلب: ۳۷۱۵
-
چاپ
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد
این کربلا چه بود که جز این مسافرت
او را ز جان عزیزتر خود جدا نکرد؟
گیسوى آیههاى نجیبى که میوزید
با معجر شکستۀ زینب چهها نکرد
یاد رقیه حرف گلو گیر زینب است
حرفى که تار صوتى او خوب ادا نکرد
آرى غذا نداشت ولى در تمام راه
یکبار هم نماز شبش را قضا نکرد
بیگانه بر غریبى زینب سلام کرد
کارى که هیچ رهگذر آشنا نکرد
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد
این کربلا چه بود که جز این مسافرت
او را ز جان عزیزتر خود جدا نکرد؟
گیسوى آیههاى نجیبى که میوزید
با معجر شکستۀ زینب چهها نکرد
یاد رقیه حرف گلو گیر زینب است
حرفى که تار صوتى او خوب ادا نکرد
آرى غذا نداشت ولى در تمام راه
یکبار هم نماز شبش را قضا نکرد
بیگانه بر غریبى زینب سلام کرد
کارى که هیچ رهگذر آشنا نکرد