مشخصات شعر

زبان حال حضرت زینب در بستر شهادت امیرالمومنین

سخت است پیش پای مردم با سر افتادن

و سخت‌تر از آن به پیش دختر افتادن

 

ما که تو را با «لا فتی» یت می‌شناسیمت

اصلاً نمی‌آید به تو در بستر افتادن

 

داری سفارش می‌کنی ما را به عبّاست

خیلی خیالم جمع شد از معجر افتادن

 

گفتی اسیرم می‌کنند اما نگفتی تو

از خنجر کندی به روی حنجر افتادن

 

اما نگفتی از روی مرکب زمین خوردن

اما نگفتی از بلندی با سر افتادن

 

خیلی برای دخترت سخت است هنگام

با نیزه‌ای بر نیزه‌های دیگر افتادن

 

ای وای از پیراهن غارت‌شده، بعدش

دنبال غارت کردن انگشتر افتادن

×××

 فرمود: آب، اما به پهلویش لگد می‌زد

 ای داد بیداد از به جان پیکر افتادن

 

انصاف نیست این‌گونه پیش چشم خواهرها

با چکمه روی بوسۀ پیغمبر افتادن

 

ای وای از شام غریبان و بیابان و

 در زیر پاها چادر یک دختر افتادن

زبان حال حضرت زینب در بستر شهادت امیرالمومنین

سخت است پیش پای مردم با سر افتادن

و سخت‌تر از آن به پیش دختر افتادن

 

ما که تو را با «لا فتی» یت می‌شناسیمت

اصلاً نمی‌آید به تو در بستر افتادن

 

داری سفارش می‌کنی ما را به عبّاست

خیلی خیالم جمع شد از معجر افتادن

 

گفتی اسیرم می‌کنند اما نگفتی تو

از خنجر کندی به روی حنجر افتادن

 

اما نگفتی از روی مرکب زمین خوردن

اما نگفتی از بلندی با سر افتادن

 

خیلی برای دخترت سخت است هنگام

با نیزه‌ای بر نیزه‌های دیگر افتادن

 

ای وای از پیراهن غارت‌شده، بعدش

دنبال غارت کردن انگشتر افتادن

×××

 فرمود: آب، اما به پهلویش لگد می‌زد

 ای داد بیداد از به جان پیکر افتادن

 

انصاف نیست این‌گونه پیش چشم خواهرها

با چکمه روی بوسۀ پیغمبر افتادن

 

ای وای از شام غریبان و بیابان و

 در زیر پاها چادر یک دختر افتادن

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×