- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۴
- بازدید: ۱۱۶۴
- شماره مطلب: ۳۲۰۸
-
چاپ
بیتالحزن
بازگشتم با غم و محنت قرین
یادم آمد از غم امّالبنین
شد ز دشت کربلا چون باخبر
بیتالاحزان در بقیعش شد مقر
گوشۀ بیتالحزن از غم نشست
چار نقش قبر در خاطر ببست
ای جوانان من ای آزادگان
ای به راه حق سرو جان دادگان
حق یاری را ادا بنمودهاید
خویش را بر حق فدا بنمودهاید
گر چه بر مادر بود باری گران
داغ فرزندان نیکوتر ز جان
بر شما نبود مرا این شور و شین
گریۀ من باشد از داغ حسین
چون که او مادر ندارد چون شما
تا بر او گرید به هر صبح و مسا
من به جای مادرش افغان کنم
گریه بر آن شاه لب عطشان کنم
گریه کن «آذر» به احوال غمین
در عزا و زاری امّالبنین
-
هلال زینب
کوفیان را دیده از غم، اشکبار
اندر آن هنگامه از خرد و کبار
بانوی دین دید چون افغانشان
از مصائب، دیدهی گریانشان،
-
بیتالاحزان
باز گشتم با غم و محنت، قرین
یادم آمد از غم «امّالبنین»
شد ز دشت کربلا چون باخبر
«بیتالاحزان» در بقیعش شد مقر
-
یا جّدا!
چون «بشیر» از امر زینالعابدین
وارد شهر مدینه شد غمین
بانگ زد: یا اهل یثرب! خاص و عام
بعد از این اندر مدینه «لامُقام»
-
بوی مشک
اهل بیت شاه دین با صد نوا
بار بر بستند از شام بلا
ره بپیمودند چندی بیقرار
تا که دشت کربلا شد آشکار
بیتالحزن
بازگشتم با غم و محنت قرین
یادم آمد از غم امّالبنین
شد ز دشت کربلا چون باخبر
بیتالاحزان در بقیعش شد مقر
گوشۀ بیتالحزن از غم نشست
چار نقش قبر در خاطر ببست
ای جوانان من ای آزادگان
ای به راه حق سرو جان دادگان
حق یاری را ادا بنمودهاید
خویش را بر حق فدا بنمودهاید
گر چه بر مادر بود باری گران
داغ فرزندان نیکوتر ز جان
بر شما نبود مرا این شور و شین
گریۀ من باشد از داغ حسین
چون که او مادر ندارد چون شما
تا بر او گرید به هر صبح و مسا
من به جای مادرش افغان کنم
گریه بر آن شاه لب عطشان کنم
گریه کن «آذر» به احوال غمین
در عزا و زاری امّالبنین