- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۱/۰۴
- بازدید: ۲۴۸۹
- شماره مطلب: ۳۱۸۸
-
چاپ
اربا اربا گشتهای...
مثل عکسی که میان قاب لذت میبرد
چشم تو دارد از این محراب لذت میبرد
این که گاهی چهرهات را ماه میخوانیم ما
بیشتر از هرکسی مهتاب لذت میبرد
تا تو هستی توی خیمه بچهها از بازی و
توی گهواره علی از خواب لذت میبرد
هی تو دستت را به هم دادی و شکل تاب شد
هی رقیه دارد از این تاب لذت میبرد
آمدی تا اذن میدان را بگیری از پدر
عمه را دیدم از این آداب لذت میبرد
یک قدم برداشتی کشتی پدر را قبل رزم
پس قدم بردار که ارباب لذت میبرد
از لب خشک پدر آن جور لذت بردهای
که لب خشکیدهای از آب لذت میبرد
آه ماهیگیر وقتی طعمهاش را صید کرد
دیگر از بازی با قلاب لذت میبرد
اربا اربا گشتهای این آخر کار تو نیست
از صدای استخوان قصاب لذت میبرد
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
اربا اربا گشتهای...
مثل عکسی که میان قاب لذت میبرد
چشم تو دارد از این محراب لذت میبرد
این که گاهی چهرهات را ماه میخوانیم ما
بیشتر از هرکسی مهتاب لذت میبرد
تا تو هستی توی خیمه بچهها از بازی و
توی گهواره علی از خواب لذت میبرد
هی تو دستت را به هم دادی و شکل تاب شد
هی رقیه دارد از این تاب لذت میبرد
آمدی تا اذن میدان را بگیری از پدر
عمه را دیدم از این آداب لذت میبرد
یک قدم برداشتی کشتی پدر را قبل رزم
پس قدم بردار که ارباب لذت میبرد
از لب خشک پدر آن جور لذت بردهای
که لب خشکیدهای از آب لذت میبرد
آه ماهیگیر وقتی طعمهاش را صید کرد
دیگر از بازی با قلاب لذت میبرد
اربا اربا گشتهای این آخر کار تو نیست
از صدای استخوان قصاب لذت میبرد