مشخصات شعر

سوگند و صدا

قسم می‌خوردم به آن سردارِ بی‌سر

که از خونش شده کوثر معطّر

 

قسم خوردم به آن دست بریده

که دنیا مثلِ او هرگز ندیده

 

قسم خوردم به آن شش ماهۀ ناز

که بر بالِ پدر شد مست پرواز

 

قسم ‌خوردم به آن گل‌های پرپر

همه در عاشقی دلدار و دلبر

 

سَر و سِرّ نگاهم سبز باشد

خطوط روح و راهم سبز باشد

 

به رنگ زوزه و ذلّت ننالم

نگیرد بوی رخوت حال و قالم

 

قسم خوردم که زیبایی ببینم

هجوم عشق و شیدایی ببینم

 

ز شعر افسانه و افسون نبافم

نباشم مویه‌خوانِ مرگ و ماتم

 

در این ره، «هر چه باداباد!» گفتم

«خدایا، از تواَم آباد» گفتم

 

تمام واژه‌ها را او خبر کرد

صدایش در دلِ عالم اثر کرد

 

به شور و شیوه مجنون نوشتم

به دست دل، به اشک و خون نوشتم

 

جلالی شد تمام واژه‌هایم

حماسه در غزل ... رنگِ صدایم

 

بر این صبح و صدا تاری مبادا!

بر این رخساره‌ها خواری مبادا!

 

سوگند و صدا

قسم می‌خوردم به آن سردارِ بی‌سر

که از خونش شده کوثر معطّر

 

قسم خوردم به آن دست بریده

که دنیا مثلِ او هرگز ندیده

 

قسم خوردم به آن شش ماهۀ ناز

که بر بالِ پدر شد مست پرواز

 

قسم ‌خوردم به آن گل‌های پرپر

همه در عاشقی دلدار و دلبر

 

سَر و سِرّ نگاهم سبز باشد

خطوط روح و راهم سبز باشد

 

به رنگ زوزه و ذلّت ننالم

نگیرد بوی رخوت حال و قالم

 

قسم خوردم که زیبایی ببینم

هجوم عشق و شیدایی ببینم

 

ز شعر افسانه و افسون نبافم

نباشم مویه‌خوانِ مرگ و ماتم

 

در این ره، «هر چه باداباد!» گفتم

«خدایا، از تواَم آباد» گفتم

 

تمام واژه‌ها را او خبر کرد

صدایش در دلِ عالم اثر کرد

 

به شور و شیوه مجنون نوشتم

به دست دل، به اشک و خون نوشتم

 

جلالی شد تمام واژه‌هایم

حماسه در غزل ... رنگِ صدایم

 

بر این صبح و صدا تاری مبادا!

بر این رخساره‌ها خواری مبادا!

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×