مشخصات شعر

گل به آب داد!

مادر، نه طفل تشنۀ خود را به باب داد

مهتاب را، فلک، به کف آفتاب داد

 

چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید

چشمش به لعل خشک وی، از اشک، آب داد

 

بر کودک و پدر چو جوابی نداد، کس

یک تیر، هر دو را، به سه پهلو، جواب داد

 

خون گلوی طفل، نه، ایثار را ببین

آن گل، نخورد آب و، به گلچین گلاب داد

 

هم عندلیب پُرسد و، هم باغبان، به اشک

آبی به گل نداد، چرا گل به آب داد؟

 

پَرپَر چو مرغ می‌زد و تا پر نشسته، تیر

امّا به خنده، باز تسلاّی باب داد

 

او خنده کرد و، عالم از این خنده گریه کرد

آبی ندید و آب، به چشم سحاب داد

 

دیگر به لای‌لای ندارد نیاز، تیر

او را به خواب برد و به مَهدِ تراب داد

 

گل به آب داد!

مادر، نه طفل تشنۀ خود را به باب داد

مهتاب را، فلک، به کف آفتاب داد

 

چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید

چشمش به لعل خشک وی، از اشک، آب داد

 

بر کودک و پدر چو جوابی نداد، کس

یک تیر، هر دو را، به سه پهلو، جواب داد

 

خون گلوی طفل، نه، ایثار را ببین

آن گل، نخورد آب و، به گلچین گلاب داد

 

هم عندلیب پُرسد و، هم باغبان، به اشک

آبی به گل نداد، چرا گل به آب داد؟

 

پَرپَر چو مرغ می‌زد و تا پر نشسته، تیر

امّا به خنده، باز تسلاّی باب داد

 

او خنده کرد و، عالم از این خنده گریه کرد

آبی ندید و آب، به چشم سحاب داد

 

دیگر به لای‌لای ندارد نیاز، تیر

او را به خواب برد و به مَهدِ تراب داد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×