مشخصات شعر

اشارۀ بوسه

بغضی نشسته بر دل خونم نظاره‌ای

آتش گرفته جان و دلم با اشاره‌ای

 

انگار آسمان به زمین آمده ببین

خورشید سر نهاده به پای ستاره‌ای

 

بابا بیا و موی کمم را کمی بباف

دیدی که سوخت موی سرم از شراره‌ای؟

 

ای وای عمه معجر من کو سرم کنم

حتی نمانده است مرا گوشواره‌ای

 

گفتم بیایی و ببری با خودت مرا

آیا نمی‌شود نکنی استخاره‌ای؟

 

حالا که با سر آمده‌ای روی دامنم

بوسه بزن به روی لبم با اشاره‌ای

 

اشارۀ بوسه

بغضی نشسته بر دل خونم نظاره‌ای

آتش گرفته جان و دلم با اشاره‌ای

 

انگار آسمان به زمین آمده ببین

خورشید سر نهاده به پای ستاره‌ای

 

بابا بیا و موی کمم را کمی بباف

دیدی که سوخت موی سرم از شراره‌ای؟

 

ای وای عمه معجر من کو سرم کنم

حتی نمانده است مرا گوشواره‌ای

 

گفتم بیایی و ببری با خودت مرا

آیا نمی‌شود نکنی استخاره‌ای؟

 

حالا که با سر آمده‌ای روی دامنم

بوسه بزن به روی لبم با اشاره‌ای

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×