مشخصات شعر

بند چهاردهم گوهر مهر

چون شهسوار عشق روان شد به خیمه‌گاه

دل پر ز داغ و سینه پر از سوز و درد و آه

 

فرمود بانوان حرم را برای من

آرید کهنه پیرهنی پاره و تباه

 

گشتند بانوان همه در گریه و عَویل

گرد آمدند جمله چو هاله به دور ماه

 

امّ الْمصائب آمد و یک پیرهن به دست

گفتش که کهنه جامه نزیبَد برای شاه

 

فرمود: خواهرم همه یاران و همرهان

رفتند و من هم از پی ایشان چو گرد راه

 

ناچار کشته می‌شوم امروز تشنه لب

گشته جهان به دیدۀ حق بین من سیاه

 

چون جامه می‌برند به یغما ز پیکرم

شاید تنم برهنه نماند به رزمگاه

 

بگرفت کهنه جامه و پوشیده در بدن

بردند عاقبت ز شه آن کهنه پیرهن

بند چهاردهم گوهر مهر

چون شهسوار عشق روان شد به خیمه‌گاه

دل پر ز داغ و سینه پر از سوز و درد و آه

 

فرمود بانوان حرم را برای من

آرید کهنه پیرهنی پاره و تباه

 

گشتند بانوان همه در گریه و عَویل

گرد آمدند جمله چو هاله به دور ماه

 

امّ الْمصائب آمد و یک پیرهن به دست

گفتش که کهنه جامه نزیبَد برای شاه

 

فرمود: خواهرم همه یاران و همرهان

رفتند و من هم از پی ایشان چو گرد راه

 

ناچار کشته می‌شوم امروز تشنه لب

گشته جهان به دیدۀ حق بین من سیاه

 

چون جامه می‌برند به یغما ز پیکرم

شاید تنم برهنه نماند به رزمگاه

 

بگرفت کهنه جامه و پوشیده در بدن

بردند عاقبت ز شه آن کهنه پیرهن

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×