- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۰/۰۳
- بازدید: ۶۴۷۵
- شماره مطلب: ۲۳۶۱
-
چاپ
از زیر پای زمزمه، زمزم میآورد
هر چه بلا که بر سر عالم میآورد
منّت گذاشته سر ما هم میآورد
ابر بلا اگر که ببارد زیاد و تند
ایوب با وقار دلم کم میآورد
آیینۀ هماند تمامی عاشقان
ارثی که نوح میبرد، آدم میآورد
دارد افق وصال مرا جار میزند
دارد منارهای سر حالم میآورد
روحالقدس به معبد معصوم چشم من
آن را که داده است به مریم میآورد
قدیسههای آه من از حال رفتهاند
از بس که کشتههای دمادم میآورد
تنها نه فرش میکند او بال خویش را
تابوت گریههای مرا هم میآورد
این آتشی که در شریانهای «ناحیه» است
مثل همیشه اشک مرا دم میآورد
از معجزات نام زلالش یکی همین:
از زیر پای زمزمه، زمزم میآورد
حا، سین، یاء و نون، ندارد اثر چنان
ترکیب این حروف جدا غم میآورد
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
از زیر پای زمزمه، زمزم میآورد
هر چه بلا که بر سر عالم میآورد
منّت گذاشته سر ما هم میآورد
ابر بلا اگر که ببارد زیاد و تند
ایوب با وقار دلم کم میآورد
آیینۀ هماند تمامی عاشقان
ارثی که نوح میبرد، آدم میآورد
دارد افق وصال مرا جار میزند
دارد منارهای سر حالم میآورد
روحالقدس به معبد معصوم چشم من
آن را که داده است به مریم میآورد
قدیسههای آه من از حال رفتهاند
از بس که کشتههای دمادم میآورد
تنها نه فرش میکند او بال خویش را
تابوت گریههای مرا هم میآورد
این آتشی که در شریانهای «ناحیه» است
مثل همیشه اشک مرا دم میآورد
از معجزات نام زلالش یکی همین:
از زیر پای زمزمه، زمزم میآورد
حا، سین، یاء و نون، ندارد اثر چنان
ترکیب این حروف جدا غم میآورد