- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۱/۰۴
- بازدید: ۱۸۹۶
- شماره مطلب: ۲۳۰۳
-
چاپ
ظهر عاشورا
آسمان کبود مینمود
آفتاب میمکید
خون تازۀ زمین تفته را
بوی درد و داغ میوزید در زمین کربلا
ذوالجناح شیهه میکشید
دشت خونگرفته را
زیر ضربههای سمّ او،
زمین نه،
شانههای آسمان به لرزه افتاده بود
دسته دسته اشک
در میان صحن گونههای ذوالجناح
سینه میزدند
اهلبیت عشق، اهلبیت آتش و عطش
نخلهای تشنهلب
کودکان آب ... آب
کودکان اضطراب
از میان خیمههای گُرگرفته آمدند
دلشکسته و حزین
آه ذوالجناح!
ذوالجناح بی سوار!
کو حسین نازنین
ذوالجناح، خیره سمت قتلگاه
خیره سمت مصحفی که برگ برگ گشته بود ...
***
از نگاه کودکان فرات میدمید
از گلویشان، شعله شعله، آه.
دستهدسته اشک
در میان صحن گونههای ذوالجناح بیقرار
سینه میزدند
آسمان کبود مینمود
سمت خیمههای خشم و خوف و خون به گوش میرسید
ضجّههای تلخ رود، رود ...
ظهر عاشورا
آسمان کبود مینمود
آفتاب میمکید
خون تازۀ زمین تفته را
بوی درد و داغ میوزید در زمین کربلا
ذوالجناح شیهه میکشید
دشت خونگرفته را
زیر ضربههای سمّ او،
زمین نه،
شانههای آسمان به لرزه افتاده بود
دسته دسته اشک
در میان صحن گونههای ذوالجناح
سینه میزدند
اهلبیت عشق، اهلبیت آتش و عطش
نخلهای تشنهلب
کودکان آب ... آب
کودکان اضطراب
از میان خیمههای گُرگرفته آمدند
دلشکسته و حزین
آه ذوالجناح!
ذوالجناح بی سوار!
کو حسین نازنین
ذوالجناح، خیره سمت قتلگاه
خیره سمت مصحفی که برگ برگ گشته بود ...
***
از نگاه کودکان فرات میدمید
از گلویشان، شعله شعله، آه.
دستهدسته اشک
در میان صحن گونههای ذوالجناح بیقرار
سینه میزدند
آسمان کبود مینمود
سمت خیمههای خشم و خوف و خون به گوش میرسید
ضجّههای تلخ رود، رود ...