مشخصات شعر

گُل خورشید

سبز شد سری بر نی، روبروی چشمانش

جان گرفت شعری تر، در گلوی چشمانش

 

شیهه‌­ای کشید و تاخت، روی شانه­‌های دشت

ذوالجناح خونینِ جستجوی چشمانش

 

تیر خورد مشک چشم، غنچه غنچه، جاری شد

توی دشت‌ها پیچید، عطر و بوی چشمانش

***

آیه آیه می‌خوانی با لبنان خونینت

خطبه خطبه می‌­گوید قصّه‌­گوی چشمانش

 

نی ز عشق تو دیری­ است شروه خوان شیدایی­ است

از شکفتن آن روز، روبروی چشمانش

 

از بهار داغ توست، شعله‌­ور، گُل خورشید

رسم و راه دریاهاست، خلق‌وخوی چشمانش

 

تا همیشه می‌نوشند، با عطش زلالی را

چکّه چکّه دریاها، از سبوی چشمانش

گُل خورشید

سبز شد سری بر نی، روبروی چشمانش

جان گرفت شعری تر، در گلوی چشمانش

 

شیهه‌­ای کشید و تاخت، روی شانه­‌های دشت

ذوالجناح خونینِ جستجوی چشمانش

 

تیر خورد مشک چشم، غنچه غنچه، جاری شد

توی دشت‌ها پیچید، عطر و بوی چشمانش

***

آیه آیه می‌خوانی با لبنان خونینت

خطبه خطبه می‌­گوید قصّه‌­گوی چشمانش

 

نی ز عشق تو دیری­ است شروه خوان شیدایی­ است

از شکفتن آن روز، روبروی چشمانش

 

از بهار داغ توست، شعله‌­ور، گُل خورشید

رسم و راه دریاهاست، خلق‌وخوی چشمانش

 

تا همیشه می‌نوشند، با عطش زلالی را

چکّه چکّه دریاها، از سبوی چشمانش

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×