- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۵
- بازدید: ۵۸۳
- شماره مطلب: ۲۲۱۹
-
چاپ
قطعۀ ناب
الا یا ایها الساقی ... عطش در خیمه باریده
بیاور جامی از کوثر که شط از شرم خشکیده
زمین پس میدهد خون را ببین سرهای مجنون را
که روی دست نیزاران سرخورشید تابیده
تو سردمدار طوفانی، امانتدار بارانی
نه، از کج فهمی آب است اگر این را نفهمیده
که هفتاد و دو دریا را در آغوشت نمیبیند
و طغیان کرده از وقتی عطش را در تو فهمیده
فرات از شرم مینالد به خود همواره میبالد
که دستان سبکبار تو را یکبار بوسیده
غروب و چشم بد خواهان، نگاه ابریات غران
دعایت دود اسفندی که در هر خیمه پیچیده
پس از فصل عبور از تو، غزل میشد مرور از تو
خدا در قطعۀ نابی تو را عباس نامیده ...
-
ذکر حماسه
دل را به شب خستۀ این قافله بسیار
گرگان همه جمعند، فقط بگذر و بشمار
هفتاد و دو آئینه که در سجده شکستند
هر تکهشان ذکر خدا گفت به تکرار
-
مهریۀ مادر
به دریا میبرد یک جرعه از اندوه جانش را
که قدری پر کند مشک و بنوشد شوکرانش را
و مشتی غیرت از دستش درون آب میریزد
معطر میکند دریا از او طعم دهانش را
-
مسیر حیات
دارد آوای غربت مولا، از گلوی فرات میآید
بوی پیراهنی که بی یوسف، از مسیر حیات میآید
بر سر نی شکوه خورشید است، چشمها تا همیشه روشن شد
فزت و رب ال ... بگو که تا محراب، آیۀ محکمات میآید
قطعۀ ناب
الا یا ایها الساقی ... عطش در خیمه باریده
بیاور جامی از کوثر که شط از شرم خشکیده
زمین پس میدهد خون را ببین سرهای مجنون را
که روی دست نیزاران سرخورشید تابیده
تو سردمدار طوفانی، امانتدار بارانی
نه، از کج فهمی آب است اگر این را نفهمیده
که هفتاد و دو دریا را در آغوشت نمیبیند
و طغیان کرده از وقتی عطش را در تو فهمیده
فرات از شرم مینالد به خود همواره میبالد
که دستان سبکبار تو را یکبار بوسیده
غروب و چشم بد خواهان، نگاه ابریات غران
دعایت دود اسفندی که در هر خیمه پیچیده
پس از فصل عبور از تو، غزل میشد مرور از تو
خدا در قطعۀ نابی تو را عباس نامیده ...