- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۲۹
- بازدید: ۲۸۹۱
- شماره مطلب: ۲۱۳۹
-
چاپ
ناگهان عرش بر زمین افتاد
آمدم در پناه چشمانت
زائر هفت آسمان باشم
باقر علمِ آل پیغمبر
آمدم در کلاستان باشم
تو الفبای شیعه بودن را
صرف کردی و یادمان دادی
و به دنیای تیره از تردید
یک بغل عشق ارمغان دادی
با کلامی صمیمی و محکم
فقه تاریخ را بنا کردی
با زلال حدیث و تفسیرت
باورم را پر از خدا کردی
ای که در شهر مادری، عمری
غربت از حرفهات پیدا بود
وقت دلواپسی توسل تو
یا الهی... به حق زهرا بود
دیدهای با نگاه خون آلود
که غریبی ز صدر زین افتاد
و در آغوش خاکی گودال
ناگهان عرش بر زمین افتاد
گر چه از زهر خون جگر گشتی
تا سه روزی که ناله میکردی
بی گمان لحظههای آخر را
یاد طفل سه ساله میکردی
-
نسیم عشق
نسیم عشق وزیدن گرفت در جانها
بهار نور رسیده پس از زمستانها
خبر دهید به فطرس، سر آمده تبعید
دوباره بال بزن بر فراز میدانها
-
گل صد برگ
گل صد برگِ زیر خاک! ببین
خواهرت از سفر رسیده حسین
آمدم ای غریب مادر من
با قد و قامتی خمیده حسین
-
رضای حضرت حق هست در رضای حسین
قرار سوتهدلان است کربلای حسین
فضای کوچۀ دل پر شد از هوای حسین
حسین منی طاها به روشنی فهماند
رضای حضرت حق هست در رضای حسین
-
بگید: عمو ابالفضل مشکا رو پر کن از آب
دلواپس منی و حواس من به تو نیست
فریادرس منی و حواس من به تو نیست
دست منو فشردی، سنگ جفام و خوردی
نذاشتی ول بگردم، منو توو راه آوردی
ناگهان عرش بر زمین افتاد
آمدم در پناه چشمانت
زائر هفت آسمان باشم
باقر علمِ آل پیغمبر
آمدم در کلاستان باشم
تو الفبای شیعه بودن را
صرف کردی و یادمان دادی
و به دنیای تیره از تردید
یک بغل عشق ارمغان دادی
با کلامی صمیمی و محکم
فقه تاریخ را بنا کردی
با زلال حدیث و تفسیرت
باورم را پر از خدا کردی
ای که در شهر مادری، عمری
غربت از حرفهات پیدا بود
وقت دلواپسی توسل تو
یا الهی... به حق زهرا بود
دیدهای با نگاه خون آلود
که غریبی ز صدر زین افتاد
و در آغوش خاکی گودال
ناگهان عرش بر زمین افتاد
گر چه از زهر خون جگر گشتی
تا سه روزی که ناله میکردی
بی گمان لحظههای آخر را
یاد طفل سه ساله میکردی