- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۱۹
- بازدید: ۲۰۶۵
- شماره مطلب: ۱۷۶۷
-
چاپ
اى سرزمین کربلا در انتظارت
یک شب که عشقت باز از دل در گذر شد
نام تو را بردم پیاپى تا سحر شد
تا صبحدم آن شب به یادت گریه کردم
هر قطره اشکم در پى تو در سفر شد
قابل نبودم تا جمالت را ببینم
امّا قسم بر تو که شوقم بیشتر شد
شد علّت دورى من از تو، عُیوبم
دل مبتلا هر روز بر عیب دگر شد
هر بار آهم شد مؤثّر بر دل تو
کار بدى کردم که آهم بى اثر شد
خود واقفم یارى ز من بدتر ندارى
دست ولایت از سر من بر نداری
زاده شدم تا با غم خوبان بمیرم
زشتم، به پایت، خوبتر از جان بمیرم
خواهم به محرابم به هنگام نمازم
یا در تلاوت کردن قرآن بمیرم
من دوست دارم در میان شورِ یاران
با ذکر نامت در صفِ خوبان بمیرم
آلوده باشد دیدهام اما مدد کن
در موقع جان دادنم گریان بمیرم
سلطان عشق آید به بالینم بگوید
خوش آمدى، با دیدنش عطشان بمیرم
من دوست دارم مرگ را با دیدن تو
هر غصّه را با لحظهاى خندیدن تو
من دوست دارم تا حضورت را ببینم
مستى ایّام ظهورت را ببینم
اى عابر پس کوچههاى دل کجایى؟
خواهم متانت در عبورت را ببینم
عالم اگر ظلمت شود باکى ندارم
اى فاطمى سیرت چو نورت را ببینم
من دوست دارم در شعاع نورِ پاکت
سر خوردگى خصم کورت را ببینم
منّت کش عالم نگردم لحظهاى من
در خانۀ دل گر حضورت را ببینم
اى حاضر و ناظر به اعمالم، کجایى؟
گریه مکن دیگر به افعالم، کجایى؟
اى گمشده در کوچههاى غفلت دل
اى گوهر نشناخته در حیرت دل
اى سفرهدار آفرینش بىنگاهت
شد رزق ما محدود، رفته برکت دل
حاصل ندارد بى تو عمر نوح کردن
نسیان تو اى بهترین، شد آفت دل
ما را براى انتظارت آفریدند
ممزوج شد با انتظارت فطرت دل
جانا به راه عشق تو، ایمان ببازیم
یادى ز ما کن تا بیادت جان ببازیم
اى آیهها صبح و مساء در انتظارت
قرآن، مناجات و دعا در انتظارت
خلق خدا چشم انتظارانِ ظهورت
تنها نه خلقى که خدا در انتظارت
دست خدا، دیگر به در از آستین شو
اى ذوالفقار مرتضى در انتظارت
اى ذرّههاى آفرینش بى قرارت
مروه، صفا، زمزم، منا در انتظارت
کو پرچم هل من معین آل زهرا؟
اى سرزمین کربلا در انتظارت
اى یوسف کنعانى زهرا کجایى؟
موعود کعبه، منجى دلها کجایى؟
اى شارع احکام دین برگرد برگرد
اى رشتۀ حبل المتین برگرد برگرد
گویند میآیى ولى مُردیم، بازآ
در شام هجران تو افسردیم، بازآ
بى تو صفا از زندگىها رخت بسته
از دل طراوت رفت، پژمردیم، بازآ
عشق على و شیعهگى جرم است، آرى
ارثِ غریبى از على بردیم بازآ
طعنهکِش ایّام هجران تو گشتیم
ما خونِ دل در خونِ دل خوردیم، بازآ
بشنو تمناى دل بیچارگان را
گرچه تو را صد بار آزردیم، بازآ
ما مُجرمیم امّا تو خوب و با گذشتى
دیدى بدى از ما فزون، امّا گذشتى
نور خدایى تو، به بدخواه تو لعنت
بدرالدّجایى تو، به بدخواه تو لعنت
سر تا قدم تصویر قرآن خدایى
شمس الضّحایى تو، به بدخواه تو لعنت
هر جا که هستى، جانِ ما، جانت سلامت
اصلِ بقایى تو، به بدخواه تو لعنت
بین قنوتت یک دعا بهر گدا کن
روح دعایى تو، به بدخواه تو لعنت
بر سرزمین قلب عشّاق حسینى
فرمانروایى تو، به بدخواه تو لعنت
اصلِ ولایت در وجودت منجلى شد
لعنت به هر کس مُنکرِ آل على شد
بگذار تا چشم انتظار تو بمانم
بگذار من هم بى قرار تو بمانم
جان را به کف بنهاده و سوى تو آیم
اذنم بده تا جان نثارِ تو بمانم
جانم سپر گردد تو را در هر بلایى
گردم فدایى، پاى کار تو بمانم
ننگت نباشم، گُل شوم بر سینه تو
تا زندهام در انتظار تو بمانم
از حق بخواهم تا مرا پاکم نمایى
در کربلا با دستِ خود خاکم نمایى
دریاب گمراهانِ در عصیان فنا را
اى رهنماى متّقین برگرد برگرد
گلشن، کویر غفلت از یاد تو گردد
اى لالۀ صحرا نشین برگرد برگرد
آید به گوش از کربلا شبهاى جمعه
آواى بانوى حزین برگرد برگرد
ذکر شهید کربلا این بود وقتى
افتاد از زین بر زمین، برگرد برگرد
برگرد تا خون شهیدان زنده گردد
برگرد تا شیعه به دوران زنده گردد
-
بهار غم
بچهها بازم محرم اومده
عید ما با بهار غم اومده
بچهها خیمۀ ماتم بزنید
همگی به سینه محکم بزنید
-
درد فراق
هوای کهنۀ این شهر تازه دم کرده
گناهکاریمان «تنزل النقم» کرده
«ظلمت نفسی» ما را شنید دلبر و گفت:
امان ز نفس کسی که به خود ستم کرده
-
هنوز پر زدنم سوی کربلا سخت است
قسم به عشق، جدایی ز آشنا سخت است
جدایی از سحر و محفل دعا سخت است
برای دیدۀ شب زندهدار خود گریم
قسم به اشک سحر، دوری از بکا سخت است
-
محرم صادق
دلم هوای بقیع دارد و غم صادق
عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بیرق مشکی به دست دل گیرم
زنم به سینه که آمد محرم صادق
اى سرزمین کربلا در انتظارت
یک شب که عشقت باز از دل در گذر شد
نام تو را بردم پیاپى تا سحر شد
تا صبحدم آن شب به یادت گریه کردم
هر قطره اشکم در پى تو در سفر شد
قابل نبودم تا جمالت را ببینم
امّا قسم بر تو که شوقم بیشتر شد
شد علّت دورى من از تو، عُیوبم
دل مبتلا هر روز بر عیب دگر شد
هر بار آهم شد مؤثّر بر دل تو
کار بدى کردم که آهم بى اثر شد
خود واقفم یارى ز من بدتر ندارى
دست ولایت از سر من بر نداری
زاده شدم تا با غم خوبان بمیرم
زشتم، به پایت، خوبتر از جان بمیرم
خواهم به محرابم به هنگام نمازم
یا در تلاوت کردن قرآن بمیرم
من دوست دارم در میان شورِ یاران
با ذکر نامت در صفِ خوبان بمیرم
آلوده باشد دیدهام اما مدد کن
در موقع جان دادنم گریان بمیرم
سلطان عشق آید به بالینم بگوید
خوش آمدى، با دیدنش عطشان بمیرم
من دوست دارم مرگ را با دیدن تو
هر غصّه را با لحظهاى خندیدن تو
من دوست دارم تا حضورت را ببینم
مستى ایّام ظهورت را ببینم
اى عابر پس کوچههاى دل کجایى؟
خواهم متانت در عبورت را ببینم
عالم اگر ظلمت شود باکى ندارم
اى فاطمى سیرت چو نورت را ببینم
من دوست دارم در شعاع نورِ پاکت
سر خوردگى خصم کورت را ببینم
منّت کش عالم نگردم لحظهاى من
در خانۀ دل گر حضورت را ببینم
اى حاضر و ناظر به اعمالم، کجایى؟
گریه مکن دیگر به افعالم، کجایى؟
اى گمشده در کوچههاى غفلت دل
اى گوهر نشناخته در حیرت دل
اى سفرهدار آفرینش بىنگاهت
شد رزق ما محدود، رفته برکت دل
حاصل ندارد بى تو عمر نوح کردن
نسیان تو اى بهترین، شد آفت دل
ما را براى انتظارت آفریدند
ممزوج شد با انتظارت فطرت دل
جانا به راه عشق تو، ایمان ببازیم
یادى ز ما کن تا بیادت جان ببازیم
اى آیهها صبح و مساء در انتظارت
قرآن، مناجات و دعا در انتظارت
خلق خدا چشم انتظارانِ ظهورت
تنها نه خلقى که خدا در انتظارت
دست خدا، دیگر به در از آستین شو
اى ذوالفقار مرتضى در انتظارت
اى ذرّههاى آفرینش بى قرارت
مروه، صفا، زمزم، منا در انتظارت
کو پرچم هل من معین آل زهرا؟
اى سرزمین کربلا در انتظارت
اى یوسف کنعانى زهرا کجایى؟
موعود کعبه، منجى دلها کجایى؟
اى شارع احکام دین برگرد برگرد
اى رشتۀ حبل المتین برگرد برگرد
گویند میآیى ولى مُردیم، بازآ
در شام هجران تو افسردیم، بازآ
بى تو صفا از زندگىها رخت بسته
از دل طراوت رفت، پژمردیم، بازآ
عشق على و شیعهگى جرم است، آرى
ارثِ غریبى از على بردیم بازآ
طعنهکِش ایّام هجران تو گشتیم
ما خونِ دل در خونِ دل خوردیم، بازآ
بشنو تمناى دل بیچارگان را
گرچه تو را صد بار آزردیم، بازآ
ما مُجرمیم امّا تو خوب و با گذشتى
دیدى بدى از ما فزون، امّا گذشتى
نور خدایى تو، به بدخواه تو لعنت
بدرالدّجایى تو، به بدخواه تو لعنت
سر تا قدم تصویر قرآن خدایى
شمس الضّحایى تو، به بدخواه تو لعنت
هر جا که هستى، جانِ ما، جانت سلامت
اصلِ بقایى تو، به بدخواه تو لعنت
بین قنوتت یک دعا بهر گدا کن
روح دعایى تو، به بدخواه تو لعنت
بر سرزمین قلب عشّاق حسینى
فرمانروایى تو، به بدخواه تو لعنت
اصلِ ولایت در وجودت منجلى شد
لعنت به هر کس مُنکرِ آل على شد
بگذار تا چشم انتظار تو بمانم
بگذار من هم بى قرار تو بمانم
جان را به کف بنهاده و سوى تو آیم
اذنم بده تا جان نثارِ تو بمانم
جانم سپر گردد تو را در هر بلایى
گردم فدایى، پاى کار تو بمانم
ننگت نباشم، گُل شوم بر سینه تو
تا زندهام در انتظار تو بمانم
از حق بخواهم تا مرا پاکم نمایى
در کربلا با دستِ خود خاکم نمایى
دریاب گمراهانِ در عصیان فنا را
اى رهنماى متّقین برگرد برگرد
گلشن، کویر غفلت از یاد تو گردد
اى لالۀ صحرا نشین برگرد برگرد
آید به گوش از کربلا شبهاى جمعه
آواى بانوى حزین برگرد برگرد
ذکر شهید کربلا این بود وقتى
افتاد از زین بر زمین، برگرد برگرد
برگرد تا خون شهیدان زنده گردد
برگرد تا شیعه به دوران زنده گردد