- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۱۰
- بازدید: ۱۹۸۹
- شماره مطلب: ۱۷۰۱
-
چاپ
به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
احمدترین به صفحۀ دنیا رسیده است
دریاترین به دامن صحرا رسیده است
ره واکنید، کعبۀ دلها رسیده است
یوسف بریده سر، سر بازار آمده
پابوسیاش خلیل و مسیحا رسیده است
نور نبی و نور علی، نور فاطمه
نور خدا ز عالم بالا رسیده است
با خلق و خوی و منطق پیغمبرانهاش
احمدترین به صفحۀ دنیا رسیده است
نور رخش قمر، قمر روی او منیر
زیباترین به دامن لیلا رسیده است
آمد ز روی حیدر و احمد تجسمی
دل برده از حسین و حسن با تبسمی
دست خدا کشیده عجب حیدری دگر
یا همچو فاطمه گل نیلوفری دگر
تا نور صورتش به جهان گشته منجلی
بر پاشده به ارض و سما محشری دگر
آیات حق تجلی دیگر نموده است
اقرا نخوانده آمده پیغمبری دگر
صدیقه منظر است و به رخ نور فاطمه
جاری شده به جان جهان کوثری دگر
پیدا شده به عالم هستی به لطف حق
در گلشن علی گل زیباتری دگر
پابوس خاک او همه هفت آسمان شده
دلهای ما ز نام نکویش جوان شده
کار دو عالم است به راهش فدا شدن
در پشت درب خانۀ لطفش گدا شدن
با یک نظر حسین شده عاشق علی
آری که کار اوست فقط دلربا شدن
آری فقط مقام علی اکبر است و بس
یک جا مدینه و نجف و کربلا شدن
در بین مردمان جهان بین خاص و عام
غیری نبود درخور پایین پا شدن
در کربلا تجلی داغ مدینه شد
با پهلوی شکسته چو خیرالنسا شدن
در کربلا ز کینۀ آن دشمان دون
شد قامت رشید علی غرق خاک و خون
-
خوان کرم
باز چشمان دو عالم شده گریان حسین
سینۀ ارض و سما گشته پریشان حسین
باز بر گوش فلک روضۀ او میخوانند
آتشی هست به دل از غم سوزان حسین
-
قرآن روی نیزه
منم که عالم هستی گدای کوی من است
منم که کعبه دمادم به طوف روی من است
منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است
منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است
-
حسینیۀ غم
دلی که نیست حسینیۀ غمت، دل نیست
بدون حب تو ایمان خلق کامل نیست
هزار شکر که بر دوش ما تمامی عمر
به غیر بیرق تو بیرقی حمایل نیست
-
نفس نمانده...
نفس نمانده که از تو بپرسم از سر و رویت
لبی نمانده برایت بپرسی از سر و رویم
بیا بگو که چرا خون نشسته بر سر مویت
بگو که با تو بگویم ز آتش سر مویم
به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
احمدترین به صفحۀ دنیا رسیده است
دریاترین به دامن صحرا رسیده است
ره واکنید، کعبۀ دلها رسیده است
یوسف بریده سر، سر بازار آمده
پابوسیاش خلیل و مسیحا رسیده است
نور نبی و نور علی، نور فاطمه
نور خدا ز عالم بالا رسیده است
با خلق و خوی و منطق پیغمبرانهاش
احمدترین به صفحۀ دنیا رسیده است
نور رخش قمر، قمر روی او منیر
زیباترین به دامن لیلا رسیده است
آمد ز روی حیدر و احمد تجسمی
دل برده از حسین و حسن با تبسمی
دست خدا کشیده عجب حیدری دگر
یا همچو فاطمه گل نیلوفری دگر
تا نور صورتش به جهان گشته منجلی
بر پاشده به ارض و سما محشری دگر
آیات حق تجلی دیگر نموده است
اقرا نخوانده آمده پیغمبری دگر
صدیقه منظر است و به رخ نور فاطمه
جاری شده به جان جهان کوثری دگر
پیدا شده به عالم هستی به لطف حق
در گلشن علی گل زیباتری دگر
پابوس خاک او همه هفت آسمان شده
دلهای ما ز نام نکویش جوان شده
کار دو عالم است به راهش فدا شدن
در پشت درب خانۀ لطفش گدا شدن
با یک نظر حسین شده عاشق علی
آری که کار اوست فقط دلربا شدن
آری فقط مقام علی اکبر است و بس
یک جا مدینه و نجف و کربلا شدن
در بین مردمان جهان بین خاص و عام
غیری نبود درخور پایین پا شدن
در کربلا تجلی داغ مدینه شد
با پهلوی شکسته چو خیرالنسا شدن
در کربلا ز کینۀ آن دشمان دون
شد قامت رشید علی غرق خاک و خون
زیبا بود ، ممنون