مشخصات شعر

باغ خاطرات

 

خواب دیدم در این شب غربت

خواب دشتی عجیب و خون آلود

خواب دیدم که پیکرم، خواهر

طمعۀ گرگ‌های وحشی بود

 

اضطرابی به جانم افتاده

که بیان کردنش میسر نیست

یک جوانمرد با شرف، زینب

بین این سی هزار لشگر نیست

 

 

ماجراهای عصر فردا را

در نگاه تر تو می‌بینم

راضی‌ام بر رضای معبودم

تا سحر بوته خار می‌چینم

 

شب آخر وصیتی دارم

در نماز شبت دعایم کن

ظهر فردا به خنده‌ای خواهر

راهی وادی منایم کن

 

باغ سرسبز خاطراتت را

غصه پاییز می‌کند زینب

گوش کن! شمر خنجر خود را

آن طرف تیز می‌کند زینب

 

عصر فردا ز اهل بیت رسول

زهر چشمی شدید می‌گیرند

وقت تاراج خیمه‌های حرم

چند کودک ز ترس می‌میرند

 

کوفیان شهرۀ عرب هستند

مردمانی که دست سنگینند

رسم شان است میوه را در باغ

با همان برگ و شاخه می‌چینند

 

دورکن از زنان و دخترها

هرچه خلخال در حرم داری

خواهرم داخل وسایل خود

روسری اضافه هم داری؟

 

عصر فردا بدون شک اینجا

می‌وزد گردباد خاکستر

با صبوری به معجرت حتماً

گرۀ محکمی بزن خواهر

 

 

باغ خاطرات

 

خواب دیدم در این شب غربت

خواب دشتی عجیب و خون آلود

خواب دیدم که پیکرم، خواهر

طمعۀ گرگ‌های وحشی بود

 

اضطرابی به جانم افتاده

که بیان کردنش میسر نیست

یک جوانمرد با شرف، زینب

بین این سی هزار لشگر نیست

 

 

ماجراهای عصر فردا را

در نگاه تر تو می‌بینم

راضی‌ام بر رضای معبودم

تا سحر بوته خار می‌چینم

 

شب آخر وصیتی دارم

در نماز شبت دعایم کن

ظهر فردا به خنده‌ای خواهر

راهی وادی منایم کن

 

باغ سرسبز خاطراتت را

غصه پاییز می‌کند زینب

گوش کن! شمر خنجر خود را

آن طرف تیز می‌کند زینب

 

عصر فردا ز اهل بیت رسول

زهر چشمی شدید می‌گیرند

وقت تاراج خیمه‌های حرم

چند کودک ز ترس می‌میرند

 

کوفیان شهرۀ عرب هستند

مردمانی که دست سنگینند

رسم شان است میوه را در باغ

با همان برگ و شاخه می‌چینند

 

دورکن از زنان و دخترها

هرچه خلخال در حرم داری

خواهرم داخل وسایل خود

روسری اضافه هم داری؟

 

عصر فردا بدون شک اینجا

می‌وزد گردباد خاکستر

با صبوری به معجرت حتماً

گرۀ محکمی بزن خواهر

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×