- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
- بازدید: ۲۷۵۶
- شماره مطلب: ۱۵۶۵
-
چاپ
پیش پایت سر خوبان دو عالم به سجود
ای که از طلعت تو شمس و قمر آشفته
شب پریشان شده، دامان سحر آشفته
جوهر از وسعت اوصافِ تو لب خشکیده
و به توصیف تو ارکان هنر آشفته
رحمه الواسعهای، عرش خدا مسند توست
به کران تو بلندای نظر آشفته
تا تو از ذات خداوند زمینی بشوی
مادرت دل نگران است و پدر آشفته
به زمین میرسی و حضرت خاتم از تو
سرخوش اما ز سویدای جگر آشفته
تو همان قبلۀ بینالحرمینی آقا
تو حسینی، تو حسینی، تو حسینی آقا
پیش پایت سر خوبان دو عالم به سجود
نه که یکبار، که هر بار، دمادم به سجود
تا که آدم بشود، گول خسی را نخورد
سمت گلواژۀ اسمت سر آدم به سجود
سر نوح و سر موسی، سر ابراهیم و
سر جبرییل، سر عیسی مریم به سجود
کعبۀ صورت تو زمزم خود را دارد
به هوای دو لبت شد سر خاتم به سجود
پدرم سجده به پاهای تو را یادم داد
ناخلف باشم اگر باز نمانم به سجود
قبله یک بار توانست که مایل بشود
کاش سمت حرمت هم متمایل بشود
هر که رفته است به جز راه شما کج رفته
بی شما سجده کند سمت خدا کج رفته
قبله ابروی شما باشد اگر معلوم است
از چه رو گوشۀ محراب دعا کج رفته
قبلۀ ما نه دقیقاً به جنوب است حسین
سمت شش گوشۀ تو قبله نما کج رفته
بشر امروز به دنبال که راه افتاده
آدمی راه خدا را به خدا کج رفته
عشق در پیچ و خم وصل شما میتازد
متعجّب شدهام عقل چرا کج رفته
عشقت آقا ابدیّ و ازلی میباشد
شیعه در بند حسین بن علی میباشد
ای که صد خال لب از لعل خیالت پیداست
لذّت لعل لبان تو ز خالت پیداست
اینکه احمد لب و دندان تو را میبوسید
خواهرت دیده از آن بوسه کمالت پیداست
پیکرت غرق به خون هم بشود زیبایی
روی نیزه بِرَوی نیز جمالت پیداست
تو سر سینۀ خود وَه چه مدالی داری
داغ اسم دو علی روی مدالت پیداست
پَرِ قنداقۀ تو کاش به بالم بخورد
حرز هر سوختگی در پر و بالت پیداست
تشنهام تشنۀ تو، آب حیاتم روضه است
پسر فاطمه، کشتیِّ نجاتم روضه است
فکر کردم به نبود تو، سرم درد گرفت
نظر انداختم از تو، نظرم درد گرفت
خواستم ناز کنم بال به شوقت نزنم
به علی اصغر تو بال و پرم درد گرفت
خواستم شعلهای از داغ تو را لمس کنم
به علی اکبرت آقا، جگرم درد گرفت
آمدم فکر کنم بی کسیات یعنی چه
به علمدار قسم که کمرم درد گرفت
داغ تو قامت ایّام مرا خم کرده
حال هر روز مرا حال محرّم کرده
-
دردهای بی شمار
هرکسی با هر عقیده، هرکسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام
آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینیها به قصد یک سلام
-
آب همچون کربلا در خانهات نایاب شد
ای که بر جودت سلیمان نبی رو میزند
روبروی گنبد تو نوح زانو میزند
صحن و ایوان تو را جبرئیل جارو میزند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو میزند؟
-
به حجره روضۀ عطشان کربلا داری
تویی که جود و عطا بر امامها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟
جواد فاطمه، ارث از کریمِ او بردی
غریبِ خانه شدن را ز مجتبا داری
-
عرش فتاده از فرس
کاش کمی صرف خدا میشدم
از همه جز خدا، جدا میشدم
کاش که با نعرۀ «قوموا الیه»
علیه نفس خویش پا میشدم
پیش پایت سر خوبان دو عالم به سجود
ای که از طلعت تو شمس و قمر آشفته
شب پریشان شده، دامان سحر آشفته
جوهر از وسعت اوصافِ تو لب خشکیده
و به توصیف تو ارکان هنر آشفته
رحمه الواسعهای، عرش خدا مسند توست
به کران تو بلندای نظر آشفته
تا تو از ذات خداوند زمینی بشوی
مادرت دل نگران است و پدر آشفته
به زمین میرسی و حضرت خاتم از تو
سرخوش اما ز سویدای جگر آشفته
تو همان قبلۀ بینالحرمینی آقا
تو حسینی، تو حسینی، تو حسینی آقا
پیش پایت سر خوبان دو عالم به سجود
نه که یکبار، که هر بار، دمادم به سجود
تا که آدم بشود، گول خسی را نخورد
سمت گلواژۀ اسمت سر آدم به سجود
سر نوح و سر موسی، سر ابراهیم و
سر جبرییل، سر عیسی مریم به سجود
کعبۀ صورت تو زمزم خود را دارد
به هوای دو لبت شد سر خاتم به سجود
پدرم سجده به پاهای تو را یادم داد
ناخلف باشم اگر باز نمانم به سجود
قبله یک بار توانست که مایل بشود
کاش سمت حرمت هم متمایل بشود
هر که رفته است به جز راه شما کج رفته
بی شما سجده کند سمت خدا کج رفته
قبله ابروی شما باشد اگر معلوم است
از چه رو گوشۀ محراب دعا کج رفته
قبلۀ ما نه دقیقاً به جنوب است حسین
سمت شش گوشۀ تو قبله نما کج رفته
بشر امروز به دنبال که راه افتاده
آدمی راه خدا را به خدا کج رفته
عشق در پیچ و خم وصل شما میتازد
متعجّب شدهام عقل چرا کج رفته
عشقت آقا ابدیّ و ازلی میباشد
شیعه در بند حسین بن علی میباشد
ای که صد خال لب از لعل خیالت پیداست
لذّت لعل لبان تو ز خالت پیداست
اینکه احمد لب و دندان تو را میبوسید
خواهرت دیده از آن بوسه کمالت پیداست
پیکرت غرق به خون هم بشود زیبایی
روی نیزه بِرَوی نیز جمالت پیداست
تو سر سینۀ خود وَه چه مدالی داری
داغ اسم دو علی روی مدالت پیداست
پَرِ قنداقۀ تو کاش به بالم بخورد
حرز هر سوختگی در پر و بالت پیداست
تشنهام تشنۀ تو، آب حیاتم روضه است
پسر فاطمه، کشتیِّ نجاتم روضه است
فکر کردم به نبود تو، سرم درد گرفت
نظر انداختم از تو، نظرم درد گرفت
خواستم ناز کنم بال به شوقت نزنم
به علی اصغر تو بال و پرم درد گرفت
خواستم شعلهای از داغ تو را لمس کنم
به علی اکبرت آقا، جگرم درد گرفت
آمدم فکر کنم بی کسیات یعنی چه
به علمدار قسم که کمرم درد گرفت
داغ تو قامت ایّام مرا خم کرده
حال هر روز مرا حال محرّم کرده
فوق العاده.. دست و پای شاعر را میبوسم. دیوانه این شعر شدم. هزاران بار احسنت.