- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۳۰
- بازدید: ۱۸۴۱
- شماره مطلب: ۱۰۸۶
-
چاپ
شش ماهۀ خورشید
ای کودک ششماهۀ گهواره نشینم
نیلوفر دردانۀ فردوس برینم
تو ماهی لبتشنۀ دریای فراتی
لب باز کن از حنجرهات بوسه بچینم
فریاد بزن علقمۀ آینهها را
ای زمزم جاریشده در ذهن زمینم
با اشک بگو مشک علمدار بیاید
بغضم به گلو مانده ببین تشنهترینم
قنداقه گره زد به زمین عرش خدا را
لبخند تو شد آیۀ قرآن میبینم
شد دشت سراسر همه از خون تو رنگین
نوشاند زمین شهد شهادت به یقینم
میسوخت دل تنگ پدر لحظه به لحظه
در شعلۀ افروخته با داغ عجینم
جوشید لبالب عطش از سینۀ خورشید
با مویۀ برخاسته از آه حزینم
-
از کعبه به خونخواهی این قوم به پاخیز
آشوب به غارت بَرد این قافلهها را
صدها پَر جاماندۀ این چلچلهها را
از کعبه به خونخواهی این قوم به پا خیز
پاسخ بدهد خنجرتان حرملهها را
-
گل نیلوفر
آهسته میسوزد در آتش بالهایم، بابا ببین گنجشک بیبال و پرت را
آن دستهای بی مروّت میکشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را
بابا ببین! این گرگهای وحشی شام، امشب برهنهپایمان زنجیر کردند
در کوچهها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوریهای یاس پرپرت را
-
آیههای کوثرش اعجاز کرد
بیامان بغض ملائک میشکست، خلوت خاموش هر ناقوس را
آسمان واژه به واژه مینوشت، غربت شبهای اقیانوس را
دستهای تیرۀ کفر و حسد، میزند سیلی به روی ماه شب
بغض میریزد درون چاه شب، تارها سازد غمی محسوس را
با سکوت مرگبارش فتنهای، میشکافد سینۀ آیینه را
سنگها آهسته پرپر میکنند، سینه سرخِ در قفس را
-
بانوی آب و آینه
دریای پرسخاوت و موّاج کائنات
بانوی آب و آینهای کشتی نجات
از آسمان هفتم تا پهنۀ زمین
روشنتری تو از همۀ جلوههای ذات
حتی فرشتگان خدا غبطه میخورند
بر زمزم زلال تو ای کوثر حیات
شش ماهۀ خورشید
ای کودک ششماهۀ گهواره نشینم
نیلوفر دردانۀ فردوس برینم
تو ماهی لبتشنۀ دریای فراتی
لب باز کن از حنجرهات بوسه بچینم
فریاد بزن علقمۀ آینهها را
ای زمزم جاریشده در ذهن زمینم
با اشک بگو مشک علمدار بیاید
بغضم به گلو مانده ببین تشنهترینم
قنداقه گره زد به زمین عرش خدا را
لبخند تو شد آیۀ قرآن میبینم
شد دشت سراسر همه از خون تو رنگین
نوشاند زمین شهد شهادت به یقینم
میسوخت دل تنگ پدر لحظه به لحظه
در شعلۀ افروخته با داغ عجینم
جوشید لبالب عطش از سینۀ خورشید
با مویۀ برخاسته از آه حزینم
سلام بر شش ماهۀ خورشید کربلا