- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۶
- بازدید: ۲۹۱۵
- شماره مطلب: ۱۰۳۲
-
چاپ
زهراترین کبود رخ بی قباله بود
کوچکترین نبود ولی چند ساله بود
خونینترین نبود ولی داغ لاله بود
هر کس که دید چهرهٔ او را قبول کرد
زهراترین کبود رخ بی قباله بود
صد بغض در گلوی خرابه شکفته شد
هر گوشهٔ خرابه خودش باغ ناله بود
سرمست میشد از طبق و نعره میکشید
انگار سر نبود به دستش، پیاله بود
از دامنش به جای کفن استفاده شد
این سهم پاره پارۀ عمر سه ساله بود
از روز دفن گشتن خود احتیاط کرد
آری فقیه بود ولی بی رساله بود
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
زهراترین کبود رخ بی قباله بود
کوچکترین نبود ولی چند ساله بود
خونینترین نبود ولی داغ لاله بود
هر کس که دید چهرهٔ او را قبول کرد
زهراترین کبود رخ بی قباله بود
صد بغض در گلوی خرابه شکفته شد
هر گوشهٔ خرابه خودش باغ ناله بود
سرمست میشد از طبق و نعره میکشید
انگار سر نبود به دستش، پیاله بود
از دامنش به جای کفن استفاده شد
این سهم پاره پارۀ عمر سه ساله بود
از روز دفن گشتن خود احتیاط کرد
آری فقیه بود ولی بی رساله بود