- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۲۰
- بازدید: ۱۹۳۰
- شماره مطلب: ۱۰۲۸
-
چاپ
نذر حضرت علی اکبر (ع)
یعقوب دارد میدود تا گودی مقتل
آئینهاش را آب کرد اشراق مانوسی
آیندهاش را گفت قدّیسی: که قدّوسی
پیش تجلیاش همه موسای مدهوشند
این شعله را قابل نباشد هیچ فانوسی
در رفتنش امّید برگشتن نمیبینم
پشت سرت میگفت ظرف آب مأیوسی
پس لرزههای اتفاقی سخت در راه است
دارد زمین در خواب میبیند چه کابوسی؟
یعقوب دارد میدود تا گودی مقتل
آمد صدای یوسف در چاه محبوسی
از گرگها مانده به جا آثار خونینی
افتاده روی خاکها پرهای طاووسی
در چهرهاش پیدا شد آثار شکستی سخت
چین و چروک واضحی، خطهای محسوسی
از هق هقاش جز قهقهه چیزی نمیبیند
دارد چه با او میکند فریاد معکوسی؟
لفظی که معنای عزایش را رسا باشد
پیدا نخواهد کرد ذهن هیچ قاموسی
باید مواظب باشی ای باد سحرگاهی
چون که ز هم پاشیده این جسمی که میبوسی
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
نذر حضرت علی اکبر (ع)
یعقوب دارد میدود تا گودی مقتل
آئینهاش را آب کرد اشراق مانوسی
آیندهاش را گفت قدّیسی: که قدّوسی
پیش تجلیاش همه موسای مدهوشند
این شعله را قابل نباشد هیچ فانوسی
در رفتنش امّید برگشتن نمیبینم
پشت سرت میگفت ظرف آب مأیوسی
پس لرزههای اتفاقی سخت در راه است
دارد زمین در خواب میبیند چه کابوسی؟
یعقوب دارد میدود تا گودی مقتل
آمد صدای یوسف در چاه محبوسی
از گرگها مانده به جا آثار خونینی
افتاده روی خاکها پرهای طاووسی
در چهرهاش پیدا شد آثار شکستی سخت
چین و چروک واضحی، خطهای محسوسی
از هق هقاش جز قهقهه چیزی نمیبیند
دارد چه با او میکند فریاد معکوسی؟
لفظی که معنای عزایش را رسا باشد
پیدا نخواهد کرد ذهن هیچ قاموسی
باید مواظب باشی ای باد سحرگاهی
چون که ز هم پاشیده این جسمی که میبوسی