دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دیدار غروب

بر سر سینه‌ی غمبار غروبش می‌رفت

تا گودی گلزار غروبش می‌رفت

 

هر بار به دیدار طلوع آمده بود

این بار به دیدار غروبش می‌رفت

یک علقمه اشک

لبریز از آه و اشک و غم چشمانش

بی‌تاب‌تر از اهل حرم چشمانش

 

یک علقمه اشک، کربلا را می‌برد

می‌خورد اگر فقط به هم چشمانش

کوتاه سروده
خورشید تویی

بر نیزه سر برادرت می‌گردد

       تا کوچه به کوچه خواهرت می‌گردد

 

خورشید تویی، ستاره‌ها می‌گویند

   هر روز زمین دور سرت می‌گردد

کوتاه سروده
ریشۀ عاشورا

سبزیم که از پیشۀ عاشوراییم

   سرخیم که از ریشۀ عاشوراییم

 

ای روح زلال آب ما را دریاب

ما تشنۀ اندیشۀ عاشوراییم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×