دسترسی سریع به موضوعات اشعار
نذر سیدالشهدا
در مصاف گلوی تو
خورشید، سر برهنه برون آمد چون گوی آتشین و، سراسر سوخت
آیینههای عرش ترک برداشت، قلب هزار پارۀ حیدر سوخت
از فتنههای فرقه نو بنیاد، آتش به هر چه بود و نبود افتاد
تنها نه روح پاک شقایق مرد، تنها نه بالهای کبوتر سوخت
سرنوشت آسمان و چرخ را وارونه کرد
بر کبودای زمین هنگامۀ محشر گذشت
آسمان در هالهای از خون وخاکستر گذشت
چشمهای خونفشان آسمان خشکید وسوخت
زآنچه در اوج عطش, بر چشمۀ کوثر گذشت
ردّ عبور خون، صراط مستقیم است
آمد دوباره لحظههایِ بی قراری
عطرِ محرم در جهان گردیده جاری
در خون شکوفا گشته گلهای بهاری
شد رنگ و روی آسمان چون گُل، اناری