طرح مسئله
از مباحث مهم و قابل توجه در عاشوراپژوهی، پرسش از موافقت یا مخالفت افراد نامآور و سرشناس آن روز جامعه اسلامی با قیام سیدالشهداء (ع) است. دقت در سخن مخالفان حرکت امام (ع) به کوفه، از امکان دستهبندی آنان به گروههای متفاوت پرده برمیدارد. بدین معنا که برخی از روی دلسوزی و ترس از آسیب دیدن امام (ع)، بعضی به علت راحتطلبی و ترس از کشته شدن و شماری نیز به دلیل همراهی و همکاری با حکومت، حضرت را از رفتن، منع میکردند.[1]
منابع تاریخی، گزارشهای متنوعی از محمد حنفیه، فرد سرشناس بنیهاشم و فرزند امیرمؤمنان (ع) (و پسر بزرگتر آن حضرت پس از سیدالشهداء (ع)) درباره موضع وی نسبت به قیام امام (ع) نقل کردهاند. اخبار متعارض در کهنترین منابع شیعی و سنی در این باره آشکارا نشان میدهد آگاهی از موضع محمد حنفیه نسبت به مسئله قیام، امری تاریخی و دیرینه است. پرسش شیعیان از امام باقر (ع)[2] و امام صادق (ع)[3] و گفتگوی آنان با یکدیگر درباره عدم حضور محمد حنفیه در کربلا و نیز اخبار برخی[4] منابع اهل سنت مبنی بر مخالفت و عدم موافقت او با رفتار سیاسی امام (ع) که در این پژوهش به آنها پرداخته خواهد شد، بیانگر اهمیت شناخت دیدگاه ابن حنفیه درباره قیام برادر است.
با اینکه بیشتر گزارشها نشان از دلسوزی و مهربانی او نسبت به امام (ع) و عدم مخالفت وی با قیام امام (ع) دارد، برخی گزارشها از مخالفت یا حداقل عدم موافقت وی با زمان شروع قیام خبر میدهند. بدیهی است یکی از بهترین مقدمات دستیابی به تحلیل صحیحتر درباره عملکرد محمد حنفیه، ارزیابی اخبار منابع فریقین، پیرامون تعامل و مناسبات او با امام (ع) در ظرف زمانی 28 رجب سال 60 ه.ق (آغاز نهضت کربلا) تا 10 محرم سال 61 ه.ق (روز عاشورا) است. مطالعات نشان میدهد پژوهشی مستقل به ارزیابی این اخبار نپرداخته و تحقیق حاضر درصدد انجام آن است.
به عنوان پیشینه بحث در آثار تحقیقی سالهای اخیر میتوان از مقاله «محمد بن حنفیه و قیام کربلا»[5] نوشته محمدعلی چلونگر و مقاله «محمد حنفیه و نهضت حسینی (بررسی علل عدم حضور محمدحنفیه در کربلا»[6]) نوشته علی غلامی دهقی (فریدنی) نام برد که البته دغدغه و موضوع اصلی هر دو مقاله، بررسی چرایی عدم حضور محمد حنفیه در کربلا بوده است. پرداختن به این پرسش که چرا محمد حنفیه را در کربلا کنار برادر بزرگترش نمیبینیم، به لحاظ تاریخی و در پارهای موارد از نظرگاه اعتقاد شیعی لازم و ضروری است؛ اما نباید از این نکته غافل شویم که لازمه رسیدن به بهترین پاسخ، در گرو دستیابی به چگونگی تعامل او با امام (ع) در ظرف زمانی پیش گفته است.
نوشتار پیش رو با روش توصیفی - تحلیلی میکوشد اخبار مربوط به تعامل محمد حنفیه با امام (ع) اعم از دیدارها، گفتگوها و نامههای میان ایشان در ظرف زمانی پیش گفته را ارزیابی کند و به بررسی نقاط ضعف و قوت آنها در منابع مختلف شیعی و اهل سنت بپردازد. در عین حال به نظر میرسد داشتن نگاه اعتقادی به مسئله مورد تحقیق این نوشتار از یک سو و عدم بررسی دقیق و جدی گزارشهای موجود از سوی دیگر، سبب مغفول و پنهان ماندن زوایای مختلف تعامل محمد حنفیه با امام (ع) در پژوهشهای پیشین شده است. برای نمونه در حالی که بعضی منابع متقدم شیعی از اختلاف محمد حنفیه با امام سجاد (ع) درباره امامت آن حضرت پس از سیدالشهداء (ع) سخن گفتهاند[7]، اما برخی با دانستن چنین روایات، در توجیه این دسته اخبار با سلاح تقیه برآمدهاند. سلاحی کارساز که البته در این مورد برنده به نظر نمیآید زیرا سخن توجیهگران عدم همراهی محمد حنفیه با امام (ع) در قیام کربلا ضعیف، قابل خدشه و غیر تاریخی است.
تبرئه محمد حنفیه در عدم یاری برادر، به دلیل انتساب به امیرالمؤمنین (ع) فی نفسه بجا و پسندیده است ولی آیا باید سخن صادقین (ع) و مستندات تاریخی درباره وی که بزرگانی همچون مامقانی[8] نیز بوی مذمت از آن را استشمام کرده، حمل بر مصلحت و تقیه و توجیهاتی از این دست کرد؟! متأسفانه در برخی پژوهشهای تاریخی این ذهنیت سایه افکنده که اگر افراد منتسب به ائمه معصومین (ع) احیاناً دچار اشتباهی شدهاند؛ وظیفه آن است تا به تأویل و توجیه آن بپردازیم و دامن ایشان را از اشتباه پاک کنیم. به راستی در چنین مواردی، تفاوت معصومان (ع) با غیر معصومین، در چیست؟! بنابراین، بهتر آن است که در عین احترام به شخصیتهایی مانند محمد حنفیه، گزارشهای منابع روایی و تاریخی درباره تعامل او با امام (ع) پیرامون قیام آن حضرت بازخوانی شود و مقاله پیش رو نیز در پی آن است.
در این مقاله نخست، به ملاقات و گفتگوی میان محمد حنفیه و امام (ع) در مدینه و نیز محتوای وصیتنامه آن حضرت خطاب به وی میپردازیم. سپس حضور یا عدم حضور محمد حنفیه در مکه به هنگام ترک این شهر از سوی امام (ع) و روایت مشیت در «اللهوف» ابن طاووس و گزارش ابن سعد درباره آمدن محمد حنفیه به مکه و مخالفت وی با رفتن برادر به کوفه، ارزیابی میشود و سرانجام نامهای که امام (ع) برای محمد حنفیه از بیرون مکه و کربلا ارسال کرده را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.
الف) دیدار در مدینه
بنابر گزارشهای تاریخی، محمد حنفیه پیش از خروج امام (ع) از مدینه به دیدار برادر شتافت و از ایشان خواست اولاً برای حفظ جانش، در مدینه نماند. ثانیاً با یزید بیعت نکند، ثالثاً خود را از شهرها دور کرده و به جای آن، پیکهای خویش را برای دعوت مردم به مناطق مختلف گسیل دارد. او مکه را امنتر از هر جای دیگری میدانست و برای همین از امام (ع) خواست ابتدا به آنجا رود و اگر خطری ایشان را تهدید کرد، از مکه به یمن برود. وی در بخش دیگری از سخنانش خطاب به امام (ع) گفت:
من از آن میترسم که تو در شهری وارد شوی که برخی از مردمان آن با تو باشند و برخی دیگر بر ضد تو، در این صورت آنها با هم بجنگند و تو هدف کین نیزهها شوی. به مکه برو، اگر آنجا را محل امنی یافتی که هیچ؛ وگرنه به ریگزارها و درههای کوهها پناه ببر و از شهری به شهر دیگر برو تا ببینی رأی و نظر مردم به کجا میانجامد و تو در هر حال بهترین نظرها را برمیگزینی[9].
امام (ع) در پاسخش فرمود:
ای برادر! برایم نصیحت و مهربانی کردی و امید دارم که نظرت صورت پذیرد[10].
گزارش ابن اعثم - از آنچه گذشت – مفصلتر است. [11] براساس گزارش او، در پایان این دیدار، امام (ع) وصیتنامهای برای محمد حنفیه نگاشت که بزودی به آن خواهیم پرداخت. از نکات چالشی و مبهم در گزارش ابن اعثم، سخن پایانی امام (ع) درباره ماندن محمد حنفیه در مدینه است. طبق خبر، امام (ع) از او خواست چشم (خبررسان) آن حضرت در مدینه باشد و ایشان را از اخبار حکومت و بنیامیه مطلع سازد. اینکه آیا محمد حنفیه خبری برای برادر به مکه فرستاده یا نه، به روشنی معلوم نیست و در این باره با سکوت منابع مواجهایم. برخی[12] برآنند تا با کمک گزارش ابن اعثم، ماندن محمد حنفیه در مدینه را مستند به فرمان امام (ع) نمایند و این گونه، عدم همراهی او با قیام را توجیه کنند! حال آنکه حتی ظاهر عبارت موجود در «الفتوح» نیز ماندن محمد حنفیه در مدینه به دستور امام (ع) را تأیید نمیکند[13]. از این گذشته، به فرض پذیرش درستی استناد یاد شده، گزارش ابن اعثم، تنها میتواند نرفتن محمد حنفیه به مکه را توجیه کند نه عدم حضور او در کربلا را بهویژه آنکه منابع فریقین بر مخالفت وی با رفتن امام (ع) به کوفه اتفاق نظر داشته و کسی مخالفت او را انکار نکرده است.
بررسی وصیت امام (ع) به محمدحنفیه
گفته شد که امام (ع) در پایان دیدار خود با محمد حنفیه وصیتنامهای برای او نگاشت. این وصیتنامه نقش مهمی در تحلیل نهضت کربلا و دستیابی به هدف امام (ع) از قیام عاشورا داشته است زیرا یکی از مستندات قائلان نظریه «اصلاح» است که قائلان آن معتقدند، آن حضرت برای اصلاح جامعه اسلامی و امت جدش قیام کرد[14]. از طرفی، کسانی که مهمترین هدف آن حضرت را در امر به معروف و نهی از منکر جستجو میکنند[15] و آنان که به صراحت از ممنوعیت نظریه حکومت سخن گفتهاند[16] نیز، به این وصیتنامه استناد کردهاند.
با آنکه خبر دیدار و گفتگوی محمد حنفیه با امام (ع) در آستانه خروج آن حضرت از مدینه در منابع متعدد گزارش شده[17]؛ کسی جز ابن اعثم[18]، افزون بر خبر ملاقات، چنین وصیتی را نقل نکردهاست. البته قسمتی از عبارات این وصیتنامه به عنوان سخنان شفاهی امام (ع) خطاب به ابنعباس در مناقب آل ابیطالب دیده میشود[19].
بر پایه گزارش ابن اعثم، امام (ع) در پایان ملاقات خود با محمد حنفیه، کاغذ و قلم طلبید و این وصیتنامه را برای برادرش نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم؛ این وصیت حسین بن علی به برادرش محمد، معروف به پسر حنفیه است: حسین گواهی میدهد که خدایی جز خدای یکتا نیست و او شریک ندارد و محمد بنده و پیامبر اوست که حق را از سوی حق آوردهاست و گواهی میدهد که بهشت و جهنم حق است و قیامت میآید و در آن شکی نیست و خداوند در خاکشدگان را برمیانگیزد. من از روی سر مستی، گردنکشی، تبهکاری و ستمگری قیام نکردهام، بلکه به پا خواستهام تا کار امت جد خویش به صلاح آورم و میخواهم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و روش جدم و پدرم علی بن ابیطالب و خلفای راشدین را در پیش گیرم. هر کس مرا با پذیرش حق پذیرفت، خداوند به حق سزاوارترین است و هر کس این را از من نپذیرد، شکیبایی میورزم تا خداوند میان من و مردم داوری فرماید و او بهترین داوران است. توفیق من تنها از خداوند است، بر او توکل میکنم و به سوی او باز میگردم[20].
در این وصیتنامه که از «الفتوح»، به منابع بعدی[21] راه پیدا کرده، چند نکته قابل تأمل وجود دارد:
1. مراجعه صاحبنظران و تحلیلگران واقعه عاشورا، نشان از اهمیت و جایگاه والای محتوای وصیتنامه دارد، چنانکه محل استناد نظرات گوناگون قرار گرفتهاست. با این حال، چرا این وصیتنامه را در روایات و احادیث ائمه (ع) نمییابیم؟! بهویژه آنکه در دو کتاب «بصائرالدرجات» و «کامل الزیارات» از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) اخباری درباره محمد حنفیه و قیام عاشورا وجود دارد[22]. شأن این وصیتنامه اقتضای نقل آن در منابع شیعی را لازم میسازد زیرا در آن صورت، دستیابی به اهداف قیام سیدالشهداء (ع) و تبیین حرکت ایشان آسانتر میبود. اما نه تنها در منابع شیعی که حتی در منابع تاریخی مورخان اهل سنت نیز چنین خبری نمییابیم. محتمل است که این وصیتنامه ساخته و پرداخته طرفداران محمدحنفیه بوده تا تحویل وصیتنامه به او برای امامت وی پس از سیدالشهداء (ع) باشد. از آنجا که بنابر روایات اهل بیت (ع)، امام (ع) وصیتنامه و دیگر امانات را نه به محمد حنفیه؛ بلکه به اُمسلمه سپرد تا آنها را تحویل امام سجاد (ع) دهد، گزارش «الفتوح» شگفت انگیزتر مینماید.
فضیل بن یسار به نقل از امام باقر (ع) میگوید:
هنگامی که امام (ع) آهنگ عراق کرد، وصیتنامه، کتابها و چیزهای دیگر را به اُمسلمه همسر پیامبر (ص) سپرد و فرمود: چون بزرگترین فرزندم نزد تو آمد، آنچه به تو دادهام، به او بسپار. پس از شهادت حسین (ع)، على بن الحسین (ع) نزد اُمسلمه آمد و او هرچه را که آن حضرت به او داده بود، به وی تحویل داد[23].
ابوبکر حضرمی نیز به نقل از امام صادق (ع) میگوید:
امام حسین که صلوات خدا بر او باد، وقتی که خواست به سوی عراق حرکت کند، کتابها و وصیتنامه را به امسلمه سپرد. بعد از شهادت امام حسین (ع)، وقتی علی بن الحسین (ع) به او مراجعه کرد، آنها را به او داد.[24]
2. در متن وصیتنامه، از قول امام (ع) به اصطلاح «الخلفاء الراشدین المهدیین» بیان شده و خروج آن حضرت از مدینه، برای عمل به سیره رسول خدا (ص)، امیرمؤمنان (ع) و خلفای راشدین بوده است. همچنین، در سخنان محمد حنفیه خطاب به امام (ع) نیز، همین اصطلاح به چشم میخورد[25].
در این عبارت چند تأمل وجود دارد:
الف) به گفته محققان، پیدایی اصطلاح «راشدین» درباره چهار خلیفه نخست، به قرن سوم و روزگار احمد بن حنبل باز میگردد و در زمان نگارش این وصیت، چنین اصطلاحی وجود نداشته است[26]. این مطلب نشان میدهد که بنابر فرض پذیرش اصل صدور وصیتنامه، این کلمات در دورههای بعد، به سخنان محمد حنفیه و متن وصیتنامه امام (ع) افزوده شده تا از زبان این دو برادر، سه خلیفه نخست، در ردیف رسول خدا (ص) و امیر مؤمنان (ع) قرار گیرند.
ب) از واژه «الراشدون المهدیون» که بگذریم، یاد کرد امام (ع) از خلفا و سخن گفتن از عمل به سیره آنان با واقعیتهای تاریخی و معارف کلامی شیعی ناسازگار است. به لحاظ تاریخی، امیرمؤمنان (ع) در ماجرای شورای شش نفره که به دستور عمر بن خطاب و برای تعیین خلیفه بعد از او تشکیل شده بود، تنها به خاطر عدم پذیرش عمل به سیره شیخین، کنار گذاشته شد. آن حضرت عمل بر طبق سیره شیخین را نپذیرفت و فرمود: «تنها براساس کتاب خدا، سنت رسول خدا (ص) و اجتهاد خویش عمل خواهم کرد»[27]. با توجه به سخن امیرالمؤمنین (ع) ، آیا میتوان قیام امام (ع) را برای عمل به سیره شیخین دانست؟
نیز از آنجا که واژه «خلفا» خلیفه سوم را نیز در بر میگیرد، باید طبق متن وصیتنامه پذیرفت که امام (ع)، علاوه بر پذیرش سیره شیخین و قصد عمل به آن، از عثمان و عمل به سیره او که در آن عصر، یکی از مظاهر اختلاف سیاسی مسلمانان در جامعه اسلامی بود[28]، سخن گفته و قصد داشته بر طبق آن نیز رفتار نماید؟! نکته پایانی آنکه کاربست اصطلاح «خلفای راشدین»، دربردارنده مجموع چهار خلیفه نخست است اما در وصیتنامه امام (ع)، از امیر مؤمنان (ع) به تنهایی و در کنار رسول خدا (ص) پیش از واژه «خلفا» نام برده شده و همین شاهد دیگری بر ساختگی بودن خبر و یا دست کم اضافه نمودن اصطلاح «الخلفاء الراشدین» به گزارش ابن اعثم است.
3. چنانکه یکی از پژوهشگران معاصر نیز تذکر داده، تعبیر خروج، در سخنان امام حسین (ع)، به معنای قیام نیست بلکه، در تمام موارد به معنای بیرون رفتن از مدینه است، هرچند که گاه به غلط، به قیام تعبیر شده است. امام حسین (ع)، در پاسخ به ابنعباس و محمدحنفیه که چرا از مدینه یا مکه بیرون میرود، تعبیر «خروج» را آورده است و این واژه، اگر با «علی» متعدی گردد، معنای قیام دارد وگرنه به معنای بیرون رفتن است. علاوه بر این، در تمام موارد، «إلى» که قرینه بر معنای بیرون رفتن است، همراه این واژه آمده است[29].»
از این رو، در هر تحلیلی که دو عبارت «لم أخرج» و «خرجت» به معنای قیام و بهپاخاستن علیه حکومت دانسته شده، باید تجدید نظر کرد. بدان معنا که نمیتوان برای اثبات این مطلب که امام (ع) به قیام خود را از مدینه آغاز نموده است، به متن این وصیتنامه استناد کرد. از طرفی سیر تاریخی اتفاقات، قبول این نکته را که آن حضرت در مدینه از قیام سخنی گفته باشد، دشوار مینماید؛ زیرا تأمل در معنای واژه «قیام»، درستی اطلاق قیام به صیرف عدم بیعت و خروج امام (ع) از مدینه را با چالش جدی روبه رو میکند.
امام (ع) در 28 رجب سال 60 ق همراه خانواده و گروهی از نزدیکانش، در حالی که آیه شریفه «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ ۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ[30]» را میخواند، شبانه از مدینه خارج شد و به سوی مکه حرکت کرد[31]. از تصمیم امام (ع) برای رفتن به مکه و آیهای که به هنگام ترک مدینه زمزمه میفرمود، میتوان فهمید که یکی از نتایج عدم بیعت آن حضرت با یزید، ناامن شدن زادگاه و محل زندگی ایشان بودهاست. گفته شد که محمد حنفیه (م 81 ق) نیز به امام (ع) توصیه کرد که برای حفظ جانش به مکه برود[32]. برخلاف توصیههای ارائه شده به امام (ع) مبنی بر خارج نشدن از مکه[33] کسی با خروج ایشان از مدینه و پناه بردن به کعبه مخالفت نکردهاست زیرا در مدینه، احتمال برخورد سخت و خشن با ایشان منتفی نبود و یزید به ولید دستور داده بود در صورت امتناع مخالفان، از بیعت با وی، گردن آنان را زده و به شام ارسال نماید[34]، تا آنجا که عبدالله بن زبیر هم برای حفظ جان خود، یک شب پیش از امام (ع)، مدینه را به مقصد مکه ترک کرد[35].
بنابراین، امام (ع) در این وصیتنامه، در مقام تعلیل خروج خود از مدینه است، نه در مقام تعلیل قیام که نکته ادبی پیش گفته نیز این مطلب را تأیید مینماید. به علاوه کسی که عدم بیعت امام (ع) را به معنای قیام دانسته، باید عدم بیعت ابنزبیر با یزید و امیرمؤمنان (ع) با خلیفه اول را نیز قیام بداند. همچنین، باید بپذیریم که عدم بیعت برخی با امیرالمؤمنین (ع) در ابتدای خلافت آن حضرت نیز، به معنای قیام علیه ایشان بوده؛ حال آنکه کسی چنین چیزی نگفتهاست.
4. نکته مهم دیگر آنکه امام حسن (ع) نیز، شش ماه پس از امیرمؤمنان (ع) و پیش از صلح با معاویه، عهده دار امر خلافت بود اما سیدالشهداء (ع) در کنار یاد کرد از جد و پدر بزرگوارش، به نام برادر و عمل به سیره ایشان اشارهای نمیکند!
5. مقصود سیدالشهداء (ع) از امر به معروف و نهی از منکر که در این وصیت از آن سخن رفته، مبهم است. ایشان در طول دوران امامتش در زمان معاویه، بارها او را امر به معروف و نهی از منکر کرده بود؛ چنان که برادرش امام مجتبی (ع) هم پس از امضای صلحنامه، امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکرد. پس تفاوت میان امر به معروف و نهی از منکر گذشته و حال امام (ع) روشن نیست. به نظر میرسد براساس شرایط جدیدی که پس از مرگ معاویه به وجود آمد، تفاوت امر به معروف و نهی از منکر پیشین امام (ع) و برادر بزرگوارش، با امر به معروف و نهی از منکر جدید آن حضرت، تغییر نوع آن از لسانی و مقابله نرم به برخورد سخت و نظامی است.
امام مجتبی (ع) و سیدالشهداء (ع) در چند نوبت درخواست کوفیان برای قیام مسلحانه علیه معاویه را رد کرده بودند[36].
این بدان معناست که پس از صلحنامه، راهبرد حسنین (ع) در برخورد با معاویه، ایجاد مواجهه عملی و استفاده از قوای نظامی نبودهاست. در عین حال، باید پذیرفت که پس از مرگ معاویه، امام (ع) در پی ساقط کردن حکومت فاسد اموی نیز بود؛ چنان که مسلم بن عقیل از مردم کوفه برای آن حضرت بیعت جهاد میگرفت[37] و مشغول خرید و تهیه سلاح بود[38].
6. مقصود امام (ع) از به کارگیری واژه «سیره» چیست؟ آیا منظور سیره شخصی و فردی است یا سیره سیاسی و حکومتی؟ اگر مراد سیره فردی است، مگر امام (ع) تا هنگام نوشتن این وصیتنامه، به سیره جد و پدرش عمل نمیکرده که از این پس قصد انجام آن را داشته است؟! همچنین اگر مقصود سیره فردی است، امام (ع) بنای عمل بر کدام شیوه رفتاری شخصی خلفا را میتوانست داشته باشد؟! بنابراین، بر فرض صحت صدور چنین وصیتی از جانب امام (ع)، سیرههایی که فرصت عمل به آن برای آن حضرت، پیش نیامده بود، سیره حکومتی است و بس. ذکر نام امیر مؤمنان (ع) بلافاصله پس از رسول خدا (ص)، میتواند شاهدی بر این مطلب باشد که با عقاید شیعی، مبنی بر وصایت و خلافت بلافصل آن حضرت پس از پیامبر (ع) ناله کاملاً سازگار است و در صورت صحت صدور، حضرت پیگیر سیره حکومتی آن بزرگواران بودهاست.
ب) دیدار در مکه
1. خبر الملهوف
مورخان متقدم، دیدار و گفتگویی از محمد حنفیه و امام (ع) در مکه ثبت نکردهاند. تنها ابن سعد[39]، گزارشی در این باره نقل کرده، که به زودی به آن خواهیم پرداخت. در این میان بر پایه خبری که در «الملهوف» دیده میشود، در شبی که صبحگاهش امام (ع) قصد خروج از مکه را داشت، محمد حنفیه نزد ایشان رفت و درباره بیوفایی کوفیان سخن گفت و از برادر خواست تا در مکه باقی بماند. امام (ع) از نگرانی خود نسبت به کشته شدن در حرم امن الهی و شکسته شدن حرمت کعبه گفت و اینکه رسول خدا (ص) را در رؤیا دیده که فرموده است: «ای حسین، حرکت کن و برو که خدای متعال اراده کرده تو را کشته ببیند.» محمد استرجاع گفت[40] و عرض کرد: حال که چنین است، پس چرا با زنان و کودکان خارج میشوی؟ فرمود: پیامبر (ص) به من فرمود: خدا میخواهد آنان را اسیر ببیند».
در این هنگام محمد حنفیه بر رسول خدا (ص) درود فرستاد و رفت[41]. بخش دوم این روایت در «اثبات الوصیه» نیز دیده میشود که براساس آن محمد از برادرش میخواهد از همراه کردن خانواده صرف نظر کند ولی امام (ع) پاسخ میدهد:«خداوند میخواهد آنان را اسیر ببیند[42]».
جلالت قدر و مقام بلند معنوی سید بن طاووس در میان علمای شیعه، سبب اقبال فراوان به کتاب «الملهوف» او و رواج دیدگاه وی نسبت به قیام عاشورا در قرون اخیر شده است. از این رو، اخبار موجود در این کتاب، به ویژه اخبار متفرد آن تاکنون مورد توجه خاص محافل شیعی بوده است. یکی از این گزارشها، خبر مورد بحث، مشهور به «روایت مشیت» است که از آن به عنوان یکی از مهمترین ارکان نظریه شهادت یاد میشود[43]. این روایت، با وجود تأثیر بسزایی که در چگونگی تحلیل اهداف قیام کربلا دارد؛ ولی تنها در برخی نسخ «الملهوف» دیده میشود و احتمال اینکه این جمله در نسخه اصلی نبوده و بعدها ناسخان، آن را به متن کتاب افزوده باشند وجود دارد.[44] از مشکل نبود این روایت در تمامی نسخههای «الملهوف» و تردید در انتساب آن به سید که بگذریم، چون منبع خبر در دسترس نیست، اظهار نظر درباره آن، منحصر به متن و محتوای آن خواهد شد.
و بررسیها حکایت از آن دارد که محتوای گزارش، دو معارض قوی دارد که اثبات آن را با مشکل مواجه میسازد:
معارض نخست، گزارش ابومخنف درباره محتوای سخن امام علی (ع) با عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید، برادر عمرو بن سعید (حاکم مکه)، در بیرون از مکه است. توضیح آنکه: عمرو بن سعید به درخواست عبدالله بن جعفر نامهای به امام (ع) نوشت و از ایشان خواست به مکه بازگردد. او نامه را به همراه برادرش یحیی بن سعید و عبدالله بن جعفر برای امام (ع) فرستاد. آن دو به امام (ع) رسیدند و پس از آنکه یحیی نامه را برای آن حضرت خواند، [به نزد عمرو] بازگشتند و گفتند:
نامه را برایش خواندیم و به وی اصرار کردیم، اما نپذیرفت و از جمله عذرهایی که آورد، این بود که گفت: خوابی دیدهام که رسول خدا (ص) در آن بود و دستوری یافتهام که آن را انجام میدهم، به ضررم باشد یا به سودم. به او گفتیم: این خواب، چه بود؟. گفت: «به هیچ کس نگفتهام و به هیچکس نخواهم گفت، تا به پیشگاه پروردگارم بروم[45].
برپایه این خبر که ابومخنف آن را به سند خود و تنها با یک واسطه از امام سجاد (ع) گزارش کرده است، سیدالشهداء (ع) از بیان دستور پیامبر (ص) و آنچه در خواب دیده امتناع ورزیده و به صراحت از نقل نکردن آن، حتی تا زمان ملاقات پروردگار متعال سخن گفته است. طبق «روایت مشیت»، وداع و دیدار محمد حنفیه با امام (ع)، پیش از خروج از مکه و قبل از ملاقات با عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید بوده و امام (ع) خواب خود و فرمان رسول خدا (ص) را به راحتی با محمد حنفیه در میان نهاده و عجیب آنکه از او نخواسته این مطلب را پنهان بدارد. براین اساس، گزارش ابومخنف، پذیرش خبر «الملهوف» را به شدت دشوار میسازد.
معارض دوم، گزارش دیگری از ابومخنف است که طبق آن، محمد حنفیه در هنگام خروج امام (ع) از مکه، در مدینه بوده و وقتی خبر حرکت آن حضرت به عراق را شنید، در حالی که مشغول وضو گرفتن بود، اشک از چشمانش جاری شد و درون ظرف آب وضویش ریخت[46]. همین خبر سبب شده تا برخی، حضور محمد حنفیه در هنگام ترک مکه از سوی امام (ع) و حتی حضور وی در مناسک حج سال 60 ه.ق را نپذیرند[47].
ادله نافیان حضور محمد حنفیه در مکه عبارت است از:
1. اجماع مورخان[48]، بر اینکه امام (ع) در حالی مدینه را ترک کرد که محمد حنفیه همراهش نبود[49].
2. روایت ابومخنف[50] درباره حضور محمد در مدینه که ذکرش گذشت[51].
3. مردود شمردن محتوای گزارش ابنسعد درباره دیدار و گفتگوی محمد حنفیه با امام (ع) در مکه[52].
عدم پذیرش حضور محمد حنفیه در مکه، به طور طبیعی خبر «الملهوف» را با چالش جدی مواجه میسازد. البته مترجم کتاب تاریخ طبری، خبر ابومخنف، مبنی بر جاری شدن اشک ابنحنفیه در مدینه را نه به خاطر شنیدن خبر خروج امام (ع) از مکه؛ بلکه مربوط به زمان رسیدن خبر شهادت آن حضرت به محمدحنفیه دانسته است[53].
اینکه چرا مترجم کتاب، گزارش ابومخنف را این گونه ترجمه نموده روشن نیست؛ اما به نظر میرسد آگاهی وی از خبر «الملهوف» و «الطبقات الکبری» درباره حاضر بودن محمد حنفیه در مکه، سبب شده تا ترجمه خبر، دستخوش ذهنیت مترجم شود.
نخستین دلیل نافیان حضور محمد حنفیه در مکه، چیزی فراتر از اثبات عدم حضور او در کاروان حسینی هنگام هجرت امام (ع) از مدینه به مکه را نمیرساند. امام (ع) چهار و ماه و اندی در مکه بوده و احتمال تردد محمد حنفیه به مکه منتفی نیست.
دلیل دوم، یعنی مردود شمردن محتوای گزارش ابن سعد نیز، تنها سخنان تند رد و بدل شده میان محمد حنفیه و امام (ع) را رد میکند و قادر به نفی حضور او در مکه نیست.
دلیل سوم، یعنی گزارش ابومخنف هم دلیل محکمی بر رد حضور محمد حنفیه در مکه و دیدار و گفتگوی او با امام (ع) نیست زیرا میتوان بین حضور و عدم حضور او در مکه، این گونه جمع کرد که وی برای دیدار و منصرف کردن برادر به مکه رفته و سپس به مدینه بازگشته؛ به گونهای که در زمان خروج امام (ع) از مکه در مدینه بوده و مناسک حج را نیز درک نکرده است. احتمال اینکه برای منصرف ساختن امام (ع) از مدینه به مکه رفته ولی پس از آنکه عزم برادر را برای رفتن به کوفه تغییرناپذیر دیده، به مدینه بازگشته تا در هنگام خروج کاروان حسینی در مکه نباشد، وجود دارد. پس سه مورد پیش گفته دلیل محکمی بر نفی اصل حضور محمدحنفیه در مدت 125 روز حضور امام (ع) در مکه نیست.
درباره عدم نقل خبر دیدار محمدحنفیه با امام (ع) در مکه توسط مورخانی همچون طبری، بلاذری، دینوری و ابن اعثم این احتمال وجود دارد که محتوای گفتگوی محمدحنفیه با امام (ع) در مدینه و مکه یکی شده و در گزارش آنان به صورت یکجا با هم نقل شده است. با توجه به دو گزارش ابومخنف، حضور محمد حنفیه در زمان خروج کاروان حسینی از مکه و محتوای خبر «الملهوف» ضعیف؛ ولی اصل دیدار و گفتگوی او با برادر در غیر آن زمان، قابل قبول است.
2. گزارش «الطبقات الکبرى»
طبق گزارش ابن سعد، امام (ع) پیش از ترک مکه نامهای به مدینه فرستاد و در آن از بنی عبدالمطلب خواست به مکه آمده و به ایشان بپیوندند. پس از آن، گروهی از آنان به حضورش آمدند که در میان آنها نوزده مرد و تعدادی زن و کودک بود که محمد حنفیه هم از پی ایشان به مکه آمد. [54] لحن خبر در کنار تأمل و دقت در شواهد و قرائن نشان میدهد که ارسال این نامه به مکه پس از رسیدن نامه مسلم بن عقیل به امام (ع) درباره مهیا بودن شرایط کوفه بوده است. ارسال چنین نامهای تا پیش از رسیدن پاسخ مثبت مسلم درباره آماده بودن شرایط کوفه و هنگامی که اصل حرکت امام (ع) هنوز حتمی نشده است، منطقی به نظر نمیآید. ابنسعد نیز خبر را پس از درخواست ابن عباس از امام (ع) برای نرفتن به کوفه آورده و معلوم است که چنین در خواستی باید پس از رسیدن نامه مسلم و تصمیم امام (ع) برای رفتن به عراق بوده باشد. همچنین در گزارش مزبور از آمدن محمد حنفیه به مکه و مخالفت وی با قیام و حرکت امام با به کوفه سخن گفته شده است. در گزارش ابن سعد چنین آمده که محمد حنفیه در مکه امام (ع) را ملاقات کرد و خطاب به برادر گفت:
امروز نظرم با تو در خروج موافق نیست اما امام (ع) نظرش را نپذیرفت. او نیز پسرانش را از همراهی با آن حضرت بازداشت. امام (ع) از عمل او ناراحت شد و فرمود: آیا از فرستادن فرزندانت به همراه من در جایی که کشته میشوم، جلوگیری میکنی؟ محمد در پاسخ گفت: مرا چه حاجتی است از اینکه تو کشته شوی و آنها نیز به همراه تو کشته شوند؟ گرچه مصیبت تو بر ما والاتر و تلختر از مصیبت آنهاست[55].
بر فرض پذیرش گزارش ابن سعد، چنان که متن خبر نیز نشان میدهد، اختلاف نظر محمد حنفیه با امام (ع) نه درباره اصل قیام؛ بلکه در مورد زمان و روش قیام است. قابل توجه آنکه در میان متقدمین، ابن سعد در نقل این گزارش منفرد است و إعراض دیگر مورخان هم عصر او مؤید ضعف خبر در نزد آنان است. به علاوه، عبارات و لحن محمد حنفیه در این گزارش با محتوای گفتگوی او با امام (ع) در ملاقات مدینه سازگاری ندارد؛ همان گونه که لحن سخنان امام (ع) تند است و پیداست که در آن دست برده شده تا خروج امامه از مکه را حتی از جانب محمد حنفیه به عنوان فرزند دیگر امیرمؤمنان (ع) زیر سؤال ببرند.
اینکه چرا چنین عبارات تندی چه از طرف امام (ع) و چه از طرف مخالفان رفتن ایشان به کوفه، فقط در گزارشات ابن سعد انعکاس یافته، قابل تأمل است. برخورد تند امام (ع) با ابن عباس، نمونه دیگری از این گونه اخبار ابن سعد است. او امام (ع) را از رفتن به عراق باز میدارد اما آن حضرت به سخنان او توجهی نکرده و خطاب به او میفرماید: «تو پیر شدهای»! ابن عباس نیز پاسخ میدهد: «اگر برای من و تو زشت نبود، دست بر سرت میانداختم و اگر بدانم با گریبانگیر شدن با تو، همین جا مقیم میشوی، این کار را میکردم ولی گمان نمیکنم این کارها برای من سودی داشته باشد[56]». سپس با عصبانیت از آن حضرت جدا شده و مجلس را ترک میکند.
پیشنهاد محمد حنفیه به امام (ع) در صورت ناامن شدن مکه در دیدار مدینه گذشت. او از برادر خواست پس از مکه به یمن رفته و در کوهها و درهها پناه گیرد. اگر حضور محمد حنفیه در مکه پذیرفته شود، سخنان او در مکه نباید چیزی جز تکرار پیشنهادات او در مدینه بوده باشد.
ابن سعد، گزارش دیگر مورخان درباره دیدار محمد حنفیه با امام (ع) در مدینه را نقل نکرده، در حالی که این خبر از گزارشات ابومخنف بوده و آن را در اختیار داشته است. فضای دیدار و گفتگوی مدینه میان امام (ع) و محمد حنفیه بسیار مهربانانه و صمیمانه و برخلاف فضای پرتنشی است که ابن سعد در گزارش ملاقات مکه در صدد القاء و انعکاس آن است.
ابن سعد به لحاظ گرایش عثمانیاش، علاقهمند به تبرئه یزید است و برای همین اینگونه اخبار را نقل کرده تا یزید را بی گناه و امام (ع) را نصیحتناپذیر و خود رأی معرفی کند[57]. او با گزینش برخی اخبار نامطمئن و چینش آنها کنار یکدیگر و نیز عدم نقل بیشتر گزارشات ابومخنف، سعی در انعکاس چهره دلخواه خود از قیام عاشورا دارد. جالبتر آنکه این خبر، در قرون بعدی نیز تنها از کسانی نقل شد که رویکردی مانند ابن سعد داشته و هم فکر و هم مشرب او بودهاند[58]. آنان این گونه متفردات ابن سعد را بدون سنجش با اخبار دیگر مورخان، بازنشر داده و این دسته از گزارشات را پایه تحلیل حادثه عظیم عاشورا قرار دادهاند[59].
در این قسمت از مقاله، گزارش ابن سعد و مخالفت سیاسی محمد حنفیه با قیام امام (ع) و نیز بیان جملات ناخوشایند از سوی طرفین مورد نقد قرار گرفت؛ اما هیچ کدام آنها، نافی اصل حضور محمد حنفیه در مکه و اصل مخالفت او با رفتن آن حضرت به کوفه نیست.
3. نامه امام (ع) به محمدحنفیه
این نامه در کتاب «کامل الزیارات» نوشته ابن قولویه قمی (367 ق) به نقل از زراره از امام باقر (ع)، این گونه آورده شده است:
بسم الله الرحمن الرحیم، از حسین بن علی به محمد بن علی و افرادی از بنیهاشم که نزد اویند؛ اما بعد، هرکس به من ملحق شود شهید میگردد و هرکه نپیوندد، به پیروزی (فتح) دست نمییابد. والسلام[60].
ابوطالب هارونی حسنی (424 ق) از بزرگان زیدیه نیز، این نامه را در کتاب خویش که با عنوان «تیسیر المطالب فی أمالی ابی طالب» منتشر شده، آوردهاست[61]. به گفته هارونی، امام (ع) این نامه را پس از ترک مکه، در بستان ابنعامر که اولین[62] یا سومین[63] منزل از منازل مکه تا کوفه بوده، خطاب به محمد حنفیه نوشته است. از این منزل، با نام «بستان بنی عامر» و «بستان ابنمعمر» نیز، یاد شده است[64].
کتاب دیگری که نامه امام (ع) را میتوان در آن مشاهده کرد «الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه» اثر حمید بن احمد محلی (652 ق) است. محلی در الحدائق الوردیه عیناْ خبرهارونی را تکرار کرده است[65]. با توجه به تقدم زمانی نگارش تیسیرالمطالب بر الحدائق الوردیه و نیز یکی بودن متن نامه در هر دو منبع، در کنار زیدی بودن نویسندگان دو کتاب، میتوان منبع خبر محلی را هارونی دانست.
کهنترین منبع امامی که میتوان این نامه برای نخستین بار در آن رصد کرد، کتاب «بصائر الدرجات» نوشته صفار قمی (290 ق) است. صفار این نامه را به سند خود از حمزه بن حمران به نقل از امام صادق (ع) نقل کرده است[66]. با این تفاوت که مخاطب امام نه در نقل صفار، بنیهاشم و در نقل ابن قولویه، هارونی و محلی، محمدحنفیه و اهل بیت و نزدیکان او هستند.
افزون بر آنکه سندهای نامه نیز در نقلهای مختلف، یکی نیست؛ به گونهای که ابن قولویه به نقل از امام باقر (ع) و صفار به نقل از امام صادق (ع) خبر خود را نقل کرده است. هارونی و محلی، به نقل خبر بسنده کرده و سندی نقل نکردهاند. اگر نقل این سه نفر را بر خبر صفار ترجیح دهیم، میتوان تحلیل جدیدی از نامه ارائه کرد که براساس آن، از میان غایبان بنیهاشم در کربلا، تنها محمد حنفیه و فرزندان او مورد خطاب امام (ع) بوده و دیگران مشمول نامه نبودهاند.
بازنشر نقل صفار را میتوان در منابع و آثار بعدی شیعی از جمله در کتاب «نوادر المعجزات و دلائل الامامه»[67]، «الخرائج و الجرائح»[68]، «المناقب»[69]، «الملهوف»[70]، «مثیرالاحزان»[71]، «مناقبالطاهرین»[72]، «مختصر البصائر»[73]، «تسلیهالمجالس«[74]، «مدینه المعاجز» و «حلیه الابرار»[75]، «اثبات الهداه»[76]، و «بحارالانوار»[77] ردیابی کرد.
امام (ع) نامه دیگری نیز از کربلا به محمد حنفیه نوشته که میتواند مؤیدی بر عدم شمول نامه قبل، نسبت به بقیه بنیهاشم به حساب آید زیرا مخاطب آن نیز همه بنیهاشم نیستند. امام (ع) در این نامه مینویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم، از حسین بن علی به محمد بن علی و بنیهاشمی که از اویند، اما بعد، گویا دنیا هیچ گاه نبوده و آخرت پیوسته بوده است. والسلام[78].
اگر مخاطب نامه را محمد حنفیه بدانیم، میتوان ارسال نامه از بیرون مکه را شاهد دیگری بر درستی گزارش ابومخنف، درباره حضور او در مدینه دانست زیرا چنان که از روایت «الملهوف» نیز پیداست، اگر محمد حنفیه در هنگام خروج کاروان حسینی از حرم الهی در مکه بوده باشد، تا آخرین لحظات خروج امام (ع) از شهر، در کنار برادر حضور داشته و سعی میکرد ایشان را از رفتن منصرف سازد. در این صورت امام (ع) میتوانست متن نامه را به طور شفاهی به او بفرماید و یا اینکه نامه را در هنگام جدا شدن و خداحافظی به وی دهد؛ آن گونه که در مدینه نیز پیش از خداحافظی کاغذ و قلم خواست و وصیتنامه پیش گفته را برایش نگاشت. در این صورت آیا فرستادن نامه از مکه (ابن قولویه) یا بیرون مکه (هارونی) به مدینه، نسبت به فرستادن نامه به داخل مکه سازگارتر نیست؟ به ویژه آنکه محمد حنفیه نامهای برای برادر ننگاشته بود تا جواب بخواهد؛ بلکه این امام (ع) بود که ابتدا به نوشتن نامه کرد، لذا ارسال نامه برای او در صورتی که در مکه بوده، تا حدودی قابل تأمل است. افزون بر آنکه، آنچه گفته شد، بر پایه ارسال نامه از بیرون مکه است که منابع زیادی ناقل آن بودند؛ اما بنابر نقل ابن قولویه که محل ارسال نامه را مکه میداند، ارسال نامه به مدینه قوت بیشتری خواهد داشت. اینکه واژه «فتح» یا «نصر» در نامه نخست امام (ع) به چه چیزی اشاره دارد، به روشنی معلوم نیست. احتمالاتی از سوی علامه مجلسی (1110 ق) بیان شده[79]، که طبق احتمال نخست، عبارت «لم یبلغ الفتح» به معنای نرسیدن به آرزوهای فتح دنیوی و تمتع از آن است که در این صورت ظاهر سخن سرزنش آمیز است. البته میتوان معنای آن را مخیر کردن بنیهاشم در همراهی و عدم همراهی نیز دانست که در این حالت، گناهی بر متخلف نیست. احتمال دوم آنکه، امکان فتح و فلاح دنیا یا آخرت برای متخلف از همراهی با امام (ع) منتفی است.
برخی معاصرین نیز، بدون آنکه درباره مقصود امام (ع) از دو واژه فتح و نصر سخنی بگویند، از نامه ایشان به «خبر دادن از آینده» تعبیر کرده اند[80] که هر چند به نظر نارساست؛ اما با این احتمال که مقصود از «فتح» و «نصر» حکومت باشد و نیز تحلیلی که در پی میآید سازگار است. اگر یکی از احتمالات را رسیدن به خلافت و قدرت بدانیم؛ میشود عدم فتح و نصر محمد حنفیه و اهل بیتش را به دست نیافتن آنان به حکومت تفسیر کرد. به ویژه آنکه اعتقاد بسیاری از شیعیان به امامت محمدحنفیه و فرزندش ابوهاشم[81] نیز نتوانست سبب دستیابی آنها به حکومت شود. در مقابل به خلافت رسیدن عباسیان مؤید دیگری بر عدم شمول نامه امام (ع) نسبت به ابنعباس و فرزندان اوست؛ چراکه آنان به قدرت رسیدند و به مدت پنج قرن، زمام خلافت مسلمانان را به دست گرفتند.
نتیجه
پس از آنکه اخبار منابع شیعی و اهل سنت درباره تعامل محمد حنفیه و سیدالشهداء (ع) در ظرف زمانی آغاز نهضت عاشورا در مدینه تا روز عاشورا ارزیابی و بررسی شد، یافتهها نشان میدهد، با آنکه مورخان به نقل گزارش دیدار و گفتگوی محمد دحنفیه و امام (ع) در مدینه پرداختهاند؛ اما وصیتنامه مشهور آن حضرت تنها در گزارش ابن اعثم دیده میشود. با آنکه طرفداران نظریههای مختلف، پیرامون چیستی و چرایی و اهداف قیام عاشورا، برای اثبات نظریه خود به این وصیتنامه استناد کرده اند؛ محتوای آن دارای نقاط ضعف متعددی است که پذیرش آن را با چالش جدی مواجه میکند. درباره دیدار و گفتگوی محمد حنفیه با امام (ع) در مکه، جز آنچه در «الملهوف» و «الطبقات الکبری» دیده میشود، گزارش دیگری یافت نشد. تعابیر تند موجود در مکالمه امام (ع) و محمد حنفیه در مکه که ابن سعد آن را گزارش کرده، انعکاس رویکرد اهل حدیث و ساخته و پرداخته گزارشگران اموی است. نقل «روایت مشیت» نیز که به ابنطاووس منسوب است، با گزارشی از اخبار ابومخنف معارض است. از طرفی برخی پژوهشگران، به استناد خبری از ابومخنف که از حضور محمد حنفیه در مدینه به هنگام خروج کاروان حسینی از مکه سخن گفته، اصل حضور وی و دیدار و گفتگوی او با امام (ع) در مکه را از اساس مردود شمردهاند که البته ادله محکمی ارائه نداده اند. همچنین، در نامه امام (ع) که از مکه و کربلا برای محمد حنفیه ارسال نموده، ارزیابی شد که برخی عبارات آن در منابع امامی و زیدی با تفاوتهایی روبهرو است. اگر مخاطب واقعی نامهها را محمدحنفیه بدانیم، خوانش جدیدی از نامهها خواهیم داشت که طبق این برداشت، امام (ع) پیشاپیش از به قدرت نرسیدن خاندان محمدحنفیه به حکومت سخن گفته است.
منابع و مآخذ
- ابناثیر، علیبنمحمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385 ق.
- ابناعثم، احمدبناعثم، الفتوح، تحقیق على شیری، بیروت، دار الأضواء، 1411 ق.
- ابنسعد، محمدبنسعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، 1418ق.
- ابنشهر آشوب، محمدبنعلى، مناقب آلابیطالب (ع)، قم، انتشارات علامه، 1379 ق.
- ابنطاووس، علیبنموسی، الملهوف على قتلی الطفوف، تهران، جهان، 1348.
- ابنعدیم، عمربناحمد، بغیه الطلب فی تاریخ الحلب، تحقیق سهیل زکار، دمشق، موسسه البلاغ، 1408 ق.
- ابنعساکر، علیبنحسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415 ق.
- ابنقولویه، جعفربنمحمد، کامل الزیارات، تحقیق عبدالحسین امینی، نجف، دار المرتضویه، 1356 ق.
- ابنکثیر، اسماعیلبنعمر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، بی تا.
- ابننما، جعفربنمحمد، مثیرالاحزان، قم، موسسه الامام المهدی، 1406 ق.
- اسفندیاری، محمد، عاشورا شناسی، قم، صحیفه خرد، 1388.
- الله اکبری، محمد، عباسیان از بعثت تا خلافت، قم، بوستان کتاب، 1392
- بحرانی، هاشمبنسلیمان، حلیهالأبرار فی احوال محمد (ص) و آله الاطهار (ع)، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، 1411 ق.
- بحرانی،هاشمبنسلیمان، مدینه المعاجز الائمه الاثنی عشر (ع)، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، 1413 ق.
- بلاذری، احمدبنیحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417 ق.
- پاینده، ابوالقاسم، ترجمه تاریخ طبری، تهران، اساطیر، 1375.
- جعفری، حسین، تشیع در مسیر تاریخ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1389
- جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، قم، انتشارات انصاریان،1381.
- جمعی از نویسندگان، مع الرکب الحسینی من المدینه الى المدینه، قم، انتشارات تحسین،1428 ق.
- حائری، محمدبنابی طالب، تسلیه المجالس، قم، موسسه دارالمعارف الاسلامیه، 1418 ق.
- حسینی، عبدالله، معرفی و نقد منابع عاشورا، قم، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1388.
- حلی، حسنبنسلیمان، مختصر البصائر، قم، جامعه مدرسین، 1421 ق.
- حموی، یاقوتبنعبدالله، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، 1995 م.
- خوارزمی، مؤفقبناحمد، مقتل الحسین (ع)، تصحیح محمد سماوی، قم، انوار الهدی، 1423 ق.
- دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، قم، منشورات الشریف الرضی،1368.
- دینوری، عبداللهبنمسلم، الامامه و السیاسه (منسوب)، تحقیق على شیری، بیروت، دار الأضواء، 1410 ق.
- ذهبی، محمدبناحمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دارالکتب العربی،1407 ق.
- راوندی، سعیدبنهبه الله، الخرائج و الجرائح، تحقیق موسسه الامام المهدیین، قم، موسسه الامام المهدی، 1409 ق.
- رضوی اردکانی، ابوفاضل، ماهیت مختار، قم، بوستان کتاب، 1387
- رنجبر، محسن، جریان شناسی تاریخی قرائتها و رویکردهای عاشورا از صفویه تا مشروطه (با تأکید بر مقاتل)، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قتل، 1389.
- ری شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (ع)، قم، دار الحدیث، 1388.
- سبطبنجوزی، یوسفبنغلی، تذکره الخواص من الامه بذکر خصائص الائمه (ع)، قم، منشورات رضی، 1418 ق.
- صادقی، مصطفی، تصحیح و منبع شناسی کتاب الملهوف سیدبنطاووس، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1395
- صحتی سردرودی، محمد، تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین (ع)، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل،1386.
- صفار، محمدبنحسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (ع)، تحقیق محسن کوچه باغی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی بین الملل خطر، 1404 ق.
- طبری آملی، محمدبنجریر، نوادر المعجزات فی مناقب الأئمه الهداه (ع)، تحقیق باسم محمد اسدی، قم، دلیل ما، 1427 ق.
- طبری، حسنبنعلى (عماد الدین)، مناقب الطاهرین، تحقیق حسین درگاهی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1379.
- طبری، محمدبنجریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دار التراث،1387 ق.
- طبری، محمدبنجریر، دلائل الامامه (منسوب)، تحقیق الدراسات الاسلامیه البعثه، قم، البعثه، 1413 ق.
- طوسی، محمدبنحسن، الغیبه، قم، دار المعارف الاسلامیه، 1411 ق.
- عاملی، محمدبنحسن، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، 1425 ق.
- عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، بیروت، مؤسسه النعمان، 1410 ق.
- الغفار، عبد الرسول، الحسین (ع) من خلال القرآن الکریم، بیروت، دارالمحجه البیضاء، 1416 ق.
- قنبری، بخشعلی، فلسفه عاشورا از دیدگاه اندیشمندان مسلمان، تهران، نشر بین الملل، 1379.|
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق.
- گروهی از تاریخ پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (ع)، قم، موسسه امام خمینی،1393.
- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار (ع)، تهران، انتشارات اسلامیه، تهران،1363.
- محلی، حمیدبناحمد، الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، صنعاء، مکتبه بدر، 1423 ق.
- مزی، جمال الدین یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت، موسسه الرساله، 1413 ق.
- مسعودی، علیبنالحسین، اثبات الوصیه للامام علیبنابی طالب (ع)، قم، انصاریان، 1426 ق.
- مسعودی، علیبنحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق أسعد داغر، قم، دار الهجره، 1406 ق.
- مسکویه، احمدبنمحمد، تجارب الامم، تحقیق ابو القاسم امامی، تهران، سروش، 1379.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1387
- مفید، محمدبننعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، کنگره شیخ مفید،1413 ق.
- مهریزی، مهدی، ماهیت انسانی قیام امام حسین (ع)، قم، صحیفه خرد، 1390.
- ناصری داوودی، عبدالمجید، انقلاب کربلا از دیدگاه اهل سنت، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رفتن، 1385.
- هارونی، یحییبنحسین، تیسیر المطالب فی أمالى الامام أبی طالب (ع)، تحقیق عبداللهبنحمود العزى، صنعاء، مؤسسه زیدبنعلى الثقافیه، 1395 ق.
- هاشمی، علیبنحسین، الحسین (ع) فی طریقه الى الشهاده، بغداد، مطبعه الزهراء (س)، 1413 ق.
- هدایت پناه، محمد رضا، بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389
- یعقوبی، احمدبنیعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا.
- یوسفی غروی، محمدهادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع اندیشه اسلامی، 1417 ق. مقالات
- چلونگر، محمد علی، (محمدبنحنفیه و قیام کربلا)، مجله روش شناسی علوم انسانی، ش 33، ص 137 تا 150، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، زمستان1381.
- غلامی دهقی (فریدنی)، علی، محمدحنفیه و نهضت حسینی («بررسی علل عدم حضور محمدحنفیه در کربلا»)، تاریخ در آینه پژوهش، ش چهارم، ص 87 تا106، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، زمستان 1388.