برای شناخت هرچه بیشتر شخصیت محمد بن حنفیه بررسی مباحث زیر ضروری است:

نخست بیان مقدمه‌ای دربارۀ ترور شخصیت مردان خاندان امامت که مخالفان در طول تاریخ انجام داده‌اند.

پس‌ از آن:

1. بیان علاقه محمد بن حنفیه به پدر بزرگوارش امام علی (ع) و علاقه متقابل امام به وی.

2. علاقه و محبتش به امام حسن (ع) و علاقه متقابل آن حضرت نسبت به او.

3. علاقه و محبتش به امام حسین (ع) و علاقه متقابل امام حسین (ع) نسبت به وی.

4. علاقه محمد بن حنفیه به قیام‌کنندگان و خون خواهان ائمه (ع).

5. علاقه‌اش به امام سجاد (ع).

با بررسی و تبیین این مسائل به شخصیت این فرزند امیرالمومنین (ع) پی خواهیم برد، ان‌شاء‌‌الله.

 

برخورد تاریخ با مردان منسوب به خاندان امام علی (ع)

بی‌گمان تحلیل و بررسی تمام شواهد و قراین بیانگر این حقیقت، به زمان بیشتری نیاز دارد که در توان این مختصر نیست؛ ازاین‌رو به برخی از حقایق در این مجال اکتفا خواهیم کرد.

الف. مشهور است که کتاب‌های تاریخی طبق نظر و خواستۀ حکام و سلاطین نوشته شده است؛ به‌گونه‌ای که خدشه‌ای به احساسات و وجهۀ حکومت آنها وارد نکند؛ ازاین‌رو ابن هشام به سبک خود در اختصار و خلاصه کردن سیرۀ ابن اسحاق می‌گوید: «من برخی از چیزهایی را که ابن اسحاق در این کتاب آورده ذکر نمی‌کنم؛ از آن چیزهایی که از رسول خدا (ص) در آنها اثر و نشانه‌ای نیست و دربارۀ آنها شاهدی از قرآن وجود ندارد یا تفسیری برای او نیست ... همین‌طور اشعاری که نزد شعرا شناخته شده نیست و چیزهایی که برخی از مردم از آنها کراهت دارند.»[1]

بدون تردید منظور ابن هشام از مردم در اینجا (یسوء بعض الناس) حکام و سلاطین هستند؛ وگرنه قانع‌کننده نیست که انگیزۀ ابن هشام در این تحریف تاریخ، مراعات احساسات و عواطف مردم عادی باشد.

ب. با مطالعه تاریخ مشاهده می‌شود که برخی از مورخان سبک ابن هشام را نپیموده‌اند؛ اما به جهت عوامل متعددی طبق خواسته زمام داران، تاریخ را نوشته‌اند. به‌عنوان مثال زمانی که مورخان تصریح دارند که امام حسین (ع) از اولین روز خلافت یزید با بیعت وی مخالفت کرد و خطاب به ولید حاکم مدینه فرمود: «ما از اهل‌بیت نبوت، معدن رسالت، محل نزول ملائک و ... هستیم و یزید فردی فاسد، فاسق، شارب خمر، قاتل انسان‌های بی‌گناه، متظاهر به فسق و ... است. شخصی مانند من با فردی مثل یزید بیعت نخواهد کرد.»[2]

این حرف صریح را تحریف کرده و به حضرتش نسبت می‌دهند که وی از ولید خواسته تا او را نزد یزید ببرند. بدیهی است که این تحریف واضح و روشن، طبق مذاق و خواستۀ  حاکم و خلیفۀ زمان نوشته شده است؛ بنابراین وقتی‌که مورخان، تاریخ روشن امام حسین (ع) را این‌گونه تحریف می‌کنند و خلاف جلوه می‌دهند، پس تکلیف دیگران روشن است!

ج. تعدادی از تاریخ نویسان و راویان؛ به دلیل ترس از سلطه قدرت و استبداد حاکمان، فضایل امام علی (ع) را انکار کرده و در مقابل فضایل آن حضرت و اهل‌بیت (ع) درصدد برآمدند تا برای سلاطین، فضایل درست کنند و شأن آن‌ها را بالا ببرند؛[3] ازاین‌رو، به‌یقین می‌توان گفت که تاریخ دربارۀ اهل‌بیت (ع) به‌ویژه فرزندان امام علی به‌دوراز انصاف برخورد کرده است؛ لذا به‌ناچار باید از شواهد و قراین پراکنده در منابع تاریخی برای شناخت شخصیت محمد بن حنفیه بهره جست. این قراین عبارتند از:

این فراز از وصیت امام نه‌تنها بیانگر شدت علاقه و محبت آن حضرت به محمد بن حنفیه است، بلکه حکایت از تلاش امام به محکم کردن علاقه بین او و برادرانش دارد

1. علاقۀ محمد بن حنفیه به پدر بزرگوارش امام علی (ع) و علاقۀ امام به وی

زمانی که روایات موجود در مصادر شیعه و سنی  به جهت سانسور خبری که دربارۀ ائمه ایجاد شده پراکنده هستند. اگر کسی این موضوع را بررسی کند، متوجه این مسئله خواهد شد که امام علی (ع) به فرزندش علاقۀ زیاد داشته است؛ به‌گونه‌ای که در برخی از سخنانش می‌فرماید: «کسی که دوست داشته باشد در دنیا و آخرت به من احسان و نیکی کند، پس به پسرم محمد خوبی کند.»[4]

صاحب کتاب الاتحاف وصیت امام (ع) را نقل کرده که در آن چنین آمده است: سپس به محمد حنفیه نگاه کرد و فرمود: «آیا به خاطر سپردی آنچه را که به برادرانت سفارش کردم؟» گفت: «بلی.» فرمود: «پس من به تو سفارش می‌کنم، به‌مثل آن. سفارش می‌کنم تو را به گرامی داشتن برادرانت، به جهت حق بزرگی که بر تو دارند. از دستورات آنها پیروی کن، بدون نظر و مشورت آنان هیچ کاری را قطعی نکن.» پس فرمود: «به شما (حسنین) سفارش می‌کنم دربارۀ او (ابن حنفیه)؛ چراکه او برادر شما[5] و پسر پدرتان است و می‌دانید که پدرتان او را دوست می‌دارد.»[6]

این فراز از وصیت امام نه‌تنها بیانگر شدت علاقه و محبت آن حضرت به محمد بن حنفیه است، بلکه حکایت از تلاش امام به محکم کردن علاقه بین او و برادرانش دارد.

در این فرصت، مناسب است به یک وصیت بسیار طولانی امام علی (ع) که شیخ صدوق آن را نقل کرده و بیانگر نگاه ویژۀ آن حضرت به پسرش محمد حنفیه است را بیان کنیم. ازآنجاکه این وصیت بسیار طولانی است مقداری از ابتدا و مقداری از انتهای آن را بیان می‌کنیم:

و فرمود امیر مؤمنان (ع) در وصیتی به فرزندش محمد بن حنفیه: «ای پسرم بر حذر باش از اینکه بر آرزوهای دنیا اعتماد کنی؛ چراکه آرزوها ... اگر دوست داری خیر دنیا و آخرت را به دست آری، طمعت را از آنچه در دستان مردم است، قطع کن.»[7]

بدیهی است که این وصیت از آخرین وصایای امام است که به‌وضوح بیانگر علاقه‌مندی امام علی (ع) به محمد بن حنفیه و عنایت به شکل دادن شخصیت او و راهنمایی او به مسیر اهل‌بیت (ع) است؛ به‌گونه‌ای که امام -با تمام مشکلات، اشتغالات و دغدغه‌هایی که داشته به بیان این وصیت طولانی می‌پردازد.

 

2. علاقه و محبتش به امام حسن (ع) و علاقۀ متقابل آن حضرت نسبت به وی

شواهد و قراین این ادعا فراوان است که در اینجا نمونه‌هایی از این موضوع را بیان می‌کنیم.

2-1. معروف است که امام علی شدیداً مواظب جان حسنین بود؛ زیرا که استمرار امامت از یک‌سو و بقای نسل پیامبر (ص) از سوی دیگر، در گرو زنده ماندن این دو بزرگوار بود. این بود که امام (ع) محمد بن حنفیه را به مأموریت‌های خطرناک می‌فرستاد؛ ازاین‌جهت برخی که می‌خواستند تا میان ابن حنفیه و برادرانش اختلاف بیندازند و – در صورت خوش‌گمانی به آنان – تلاش داشتند که دلیل رفتار متفاوت امیرالمؤمنین را دریابند؛ از او می‌پرسیدند: «چگونه پدرت تو را به مأموریت‌های خطیر می‌فرستد و حسنین را نمی‌فرستد؟!» موضع‌گیری ابن حنفیه در مقابل این سخنان تفرقه‌انگیز حکایت از ارادت و ایمانش به آن دو بزرگوار و تصمیم پدرش دارد. زمانی که در پاسخ به آنها می‌گوید: «آن دو برادرم چشمان پدر هستند و من دست او؛ پدرم با دست خویش از چشمانش محافظت می‌کند.»[8]

هنگامی‌که امام حسن به شهادت رسید، محمد بن حنفیه در سوگ آن حضرت با کلمات مملو از احساس و عاطفه از ته دل و سرشار از حزن و اندوه حضرتش را توصیف کرد

2-2. هنگامی‌که امام حسن (ع) در حال احتضار قرار گرفت، قنبر را صدا زد و فرمود: «محمد بن حنفیه را بخوان.» قنبر می‌گوید هنگامی‌که به ابن حنفیه گفتم: «امام تو را طلب کرد.» گفت: «آیا اتفاقی رخ داده است؟» گفتم: «به سراغ امام حسن برو.» وی باعجله با من آمد، خدمت حضرت رسید، سلام کرد، پس امام حسن (ع) به او فرمود: «بنشین ... ای محمد پسر علی، من بر تو از حسادت نمی‌ترسم، همانا خداوند کافران را به این صفت توصیف فرمود؛ و راهی برای نفوذ شیطان بر تو قرار نداد ...» پس محمد بن حنفیه خطاب به برادرش گفت: «تو امام و آقای من و راه من به‌سوی پیامبری. به خدا سوگند، دوست داشتم قبل از اینکه این کلام را از شما بشنوم مرگ به سراغم آید.»[9]

این سخن بیانگر مراتب ایمان ابن حنفیه و اعتقاد وی به امامت برادرانش است[10] و گواهی امام حسن (ع) نسبت به محمد بن حنفیه که وی از حسادت به دور است و شیطان را راه نفوذی به‌سوی او نیست و وی مصداق این قول خدای متعال است که: «شیطان را بر بندگان من سلطه‌ای نیست.»[11] دلیل واضحی بر بزرگواری این شخصیت دارد.

2-3. هنگامی‌که امام حسن به شهادت رسید، محمد بن حنفیه در سوگ آن حضرت با کلمات مملو از احساس و عاطفه از ته دل و سرشار از حزن و اندوه حضرتش را توصیف کرد.

یعقوبی دراین‌باره می‌گوید: «هنگامی‌که بدن امام حسن (ع) را در میان کفن قرار دادند، محمد بن حنفیه چنین گفت: «ای ابا محمد خداوند تو را رحمت کند، به خدا قسم زندگی‌ات مایه عزت و مرگت مایه هدایت است، چه خوب روحی در بدن تو قرار دارد و چه خوب بدنی است بدن تو که در کفن پیچیده شده؛ چرا چنین نباشد درحالی‌که تو از سلاله هدایتی، هم‌پیمان اهل تقوایی، چهارمین اصحاب کسایی، از دست حق تغذیه شدی، در بیت اسلام تربیت یافتی، از پستان ایمان شیر خوردی، پاکیزه زندگی کردی و پاک از دنیا رفتی. بر تو درود و رحمت خدا... .»[12]

اگر کسی که با دقت نظر به سخنان ابن حنفیه در سوگ برادرش بنگرد که چگونه برادرش را با کلمات مختصر و درنهایت ایجاز توصیف کرد، سخن او را دربردارندۀ بهترین مزایا و فضایل خواهد یافت و خواهد دید که چگونه سراینده، حق برادر فقیدش را ادا می‌کند هنگام توصیف بدن و روح پاک، نسب او؛ و چه کسی آشناتر از ابن حنفیه به امام راحل است؟[13]

 

3. علاقه و محبت محمد بن حنفیه به امام حسین (ع) و علاقه متقابل آن حضرت نسبت به وی

گواه این علاقه طرفینی مطالبی است که در ادامه می‌آید:

1-3. از امام باقر (ع) نقل شده است که امام حسین (ع) در محضر امام حسن به جهت احترامش حرف نمی‌زد و محمد بن حنفیه در محضر امام حسین (ع) این‌گونه بود.[14]

2-3. سبط بن جوزی در تذکره الخواص نقل می‌کند: «زمانی که محمد بن حنفیه از سفر امام حسین (ع) با خبر شد، در حال وضو بود و فراوان گریست.» این خود گواه بر علاقۀ شدید محمد حنفیه به امام حسین (ع) و بزرگ اهل‌بیت خود است.[15]

3-3. گفت‌وگوی محمد حنفیه با امام حسین (ع) آن‌گونه که طبری نقل کرده است: «برادرم تو محبوب‌ترین و عزیزترین مردم نزد من هستی و ...»[16]

از آنچه بیان شد جایگاه محمد بن حنفیه نزد پدر بزرگوارش امام علی و برادرانش حسنین (ع)، نیز جایگاه و منزلت آن بزرگواران نزد او روشن شد.

اما این سؤال همچنان باقی است که چرا محمد بن حنفیه امام حسین (ع) را در سفر به کربلا همراهی نکرد؟

سپردن سرپرستی کارهای قیام از سوی امام سجاد (ع) به عمویش ابن حنفیه بهترین راه و شیوه بود؛ چراکه وی از جانب حکام متهم به مبارزه علیه حکومت آنها نبود و چیزی وجود نداشت که برای دشمنان سوءظن ایجاد کند

 

فلسفۀ حضور نداشتن محمد بن حنفیه در کربلا

این سؤالی است که بسیار مطرح می‌شود، چنان‌که در متن پرسش آمده است. برای روشن شدن پاسخ، این مسئله را باید از چند زاویه بررسی کنیم:

1. ازآن‌رو که قیام امام حسین (ع) با شهادت همراه بود و هدف بزرگ امام با همین تعداد افرادی که او را همراهی کردند تحقق می‌یافت، لذا امام صلاح ندیدند در نبردی که نتیجه‌اش شهادت تمام یاران است، همه مردان و فرزندان بیت امامت حضور داشته باشند. این نظر را شاهدی که همان سخن محمد بن حنفیه باشد تأیید می‌کند: همانا اصحاب و یارانش با اسم و اسم پدران نزد ما نوشته شده‌اند.[17]

2. نظر دیگر این است که او هنگام هجرت امام، بیمار بود، در نوع بیماری‌اش اختلاف است.[18]

3. نظر سوم که پذیرش آن منطقی‌تر است، آن است که امام، برادرش را در غیاب خود در مدینه به مأموریت مهمی گماشت. برای این نظریه چند شاهد وجود دارد:

الف. شاهد اول: علامه مجلسی و علامه محسن امین می‌گویند امام برادرش را برای در جریان قرار گرفتن تحرکات دشمنان در مدینه گذاشت. هنگامی‌که اباعبدالله با اهل‌بیت و یارانش از مدینه به‌سوی مکه حرکت کرد، برادرش را در مدینه گذاشت به‌عنوان نیروی اطلاعاتی تا کوچک‌ترین تحرکات دشمن و آنچه را که در مدینه می‌گذرد به اطلاع امام برساند:

«اما تو در مدینه نمی‌مانی، مگر اینکه چشم من در مدینه باشی و چیزی از کارهای آنها را از من مخفی نکنی.»[19]

این نمونه دلیلی است که امام او را به این امر مهم مکلف کرد. طبیعی است که امام در مهم‌ترین شهر از مناطق اسلامی یعنی مدینه، نیرویی بگمارد تا از وقایع آنجا بی‌اطلاع نباشد.

 

ب. شاهد دوم: آخرین نامۀ امام به محمد بن حنفیه است. مورخان می‌گویند آخرین نامه‌ای که امام نوشته است، نامه به برادرش ابن حنفیه بود. ابن قولویه از امام باقر (ع) چنین نقل می‌کند: امام حسین (ع) از کربلا به محمد بن حنفیه نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. از حسین بن علی به محمد بن علی از کربلا؛ اما بعد، دنیا انگار نبوده و آخرت هرگز از بین رفتنی نیست.»[20]

بنابراین اگر امام از برادرش -به جهت شرکت نکردن در نهضت کربلا- ناراضی بود، هرگز آخرین نامه‌اش را به او نمی‌نوشت.

 

ج. شاهد سوم: جدیت و تلاش ابن حنفیه نسبت به قیام‌هایی است که به انگیزه خون‌خواهی امام حسین (ع) می‌شد، اگر وی در یاری نکردن اباعبدالله مقصر بود، باید در زمان حیاتش به او اعتراض می‌شد که چرا امام را یاری نکردی؛ درحالی‌که محمد بن حنفیه از مختار به جهت تأخیر در کشتن عمر بن سعد گله‌مند بود. آیت‌الله خویی (ره) دراین‌باره می‌گوید: «محمد بن حنفیه در جلسه‌ای که با شیعیان نشسته بود، از مختار به جهت تأخیر در قتل عمر بن سعد گله می‌کرد. سخنش تمام نشده بود که سر دو نفر را نزد او حاضر کردند. پس سر به سجده گذاشت و دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا این روز را برای مختار فراموش مفرما، او را بهترین پاداش از اهل‌بیت محمد (ص) عطا فرما، پس به خدا سوگند بعد از این دیگر از مختار گله‌ای ندارم.»[21]

 

د. نمونۀ چهارم: وقتی‌که تاریخ را بررسی می‌کنیم به نصوص تاریخی برمی‌خوریم که امام سجاد (ع) عمویش را به نیابت از خود برای مساعدت و همفکری با قیام‌ها وکیل کرد. متن نامۀ امام سجاد (ع) چنین است: «ای عمو، اگر برده‌ای زنگی نسبت به ما اهل‌بیت تعصب داشته باشد بر مردم واجب است او را مساعدت کنند. به تحقیق من تو را مسئول این کار کردم هر طور که صلاح می‌دانی عمل کن.»[22]

سپردن سرپرستی کارهای قیام از سوی امام سجاد (ع) به عمویش ابن حنفیه بهترین راه و شیوه بود؛ چراکه وی از جانب حکام متهم به مبارزه علیه حکومت آنها نبود و چیزی وجود نداشت که برای دشمنان سوءظن ایجاد کند؛ زیرا او دنبال امامت خویش نبود؛ درحالی‌که امام سجاد (ع) از سوی حکومت تحت نظارت بود، زیرا آن حضرت ولی دم شهدای کربلا بود و لیاقت منصب امامت را داشت؛ به جهت علم، تقوا و شرافتش؛ گروهی از شیعیان به امامتش معتقد بودند و این موضوع از جاسوسان حکومت مخفی نبود؛ بدین‌جهت بود که امام همان‌طور که از جان خود در برابر تهدیدهای امویان محافظت می‌کرد، راه خود را نیز برای احیای دین و زمینه‌سازی برای حکومت‌های عادل ادامه داد و از پی گیری تحرکات برای خون‌خواهی اهل‌بیت لحظه‌ای کوتاه نیامد.[23] کسی که دقت کند خواهد یافت که انجام این امر ممکن نبود مگر با تلاش‌های محمد بن حنفیه.

 

نسبت ادعای امامت به محمد بن حنفیه

از مطالبی که بیان شد شخصیت فردی و اجتماعی محمد بن حنفیه و جایگاهش در تاریخ روشن شد. با تمام این مشخصات و ویژگی‌هایی که برایش بیان شد، اعتقاد به معصوم بودنش از خطا و اشتباه نداریم. این‌گونه است که می‌بینیم آیت‌الله خویی (ره) عالم رجالی و فقیه متبحر می‌گوید روایتی را که خدشه‌ای به ایمان محمد حنفیه وارد کند نیافتیم؛ و حتی روایتی را که دربارۀ ادعای امامت محمد حنفیه بوده و روایتی صحیح است نیز ایمان او را زیر سؤال نخواهد برد. وی می‌گوید: «روایت از نظر سند صحیح است و دلالت بر ایمان محمد حنفیه و اعتقاد او به امامت امام سجاد (ع) دارد.»[24]

به عقیده ما نظر آیت‌الله خویی درست است؛ چراکه اگر کسی در این روایت دقت کند به‌ویژه در فراز اول آن عبارات مؤدبانه و کلمات زیبایی از محمد حنفیه دربارۀ پسر برادرش امام سجاد (ع) خواهد یافت. در انتهای روایت نیز به‌وضوح بیان شده که وی درنهایت متوجه لغزش خویش شد و امامت امام سجاد (ع) را پذیرفت؛ آنجا که روایت می‌گوید: «پس محمد بن حنفیه برگشت و ولایت علی بن حسین را پذیرفت.»[25]