«اربعین» یک واژهای است که حکایت از یک «چهل روزی» [1] میکند که «خبرها» در آن نهفته است، خبرهایی از جنس «بیخیالی» و «غفلت» و یا «بیخبری»، و خلاصه «اندیشههای خفتهای» که گریبان اکثر مسلمین آن روز جهان اسلام، خصوصاً کوفه و بالأخص «شام» را گرفته بود.
«اربعین» خبر از کاروانی دارد که همگان انتظار یک «تبلیغ موفق» را، از او نمیدیدند و نمیداشتند. کاروانی، «مصیبتدیده»، «رنج کشیده» و «تحقیر شده» و ...امّا همین کاروان هشتاد و دو نفره که تنها مردشان حضرت سجاد (ع) بوده، توانست با قدرت خیرهکننده «معنوی و تبلیغی» خویش دروازههای آهنین شام را گشوده و نقطه آغازی بر فرهنگ و اندیشههای خفته آن مرز و بوم، قرار دهد.
مرز و بومی که در خواب خوشی قرار گرفته بود و از اطراف خود غافل بود و بر «استبداد دینی» معاویه نه تنها که نهیبی نداشت بلکه بر «استبداد سیاسی» یزید نیز معترض نمیشد.
بله صد البته انسان خواب زدهای که عمیقاً به خواب رفته باشد از اطراف خویش بیاطلاع میماند خصوصاً آنجا که خفتگی این «خفتگان اندیشه» را عواملی از بیرون تقویت کند.
چقدر زیبا صاحب نهجالبلاغه فرمود:
«نعوذبالله من سبات العقل» [2]
پناه بر خدا از تعطیلی عقل و خفتگی اندیشه
ابزار و عوامل مؤثر در خفتگی اندیشه
حاکمیت مستبد «شامات» در طول چهل سال، مردم تازه مسلمان آن خطه را، چنان به خواب عمیق فرو برد که فرق چهارشنبه و جمعه را برای اقامه نماز جمعه نمیدانستند و با تحت تأثیر قرار گرفتن از «جادوگریهای رسانهای» خواندن نماز جمعه در روز چهارشنبه را به نام خود، ثبت کرد.
و یا بر این خرافه، به باور رساندنشان که باید برای خوردن «کدو»، اول آن را مانند یک ذبیحه «ذبح» کرد و بعد آن را خورد، و آنان همچنین میکردند!! [3]
چنین حماقتی که نهایت خفتگی عقل و اندیشه را تثبیت میکند، قطعاً نتیجه یک سری عوامل مؤثری است که باید مورد بررسی قرار میدهیم:
یکم:
تقویت تعصبات جاهلانه و ترویج تقلید کورکورانه بود که توسط حاکمیت چهل ساله اموی دائماً در جامعه تزریق میشد و در نتیجه جامعه از تصمیمات آگاهانه و انتخابی و غیرعصبی محروم شده و فاقد یک سیستم منظم فکری و ایمانی بود. [4] این خواسته به حقی است که نسل جدید از نسل قدیم دارد که «تعصبات خشک» و «حس جانبداری و طرفداری»، که بازگشت به «خودخواهی» داشته و خلاصه ندیدن عیب خود و بزرگ جلوه دادن محاسن خود ،از نتایج شوم آن است را، کنار گذارد.
قرآن کریم [5] بهصورت جدی به مقابله با تعصبات قومی و فامیلی و حزبی یا گروهی قلم میکشد و آنانی که متعصب به این امور میباشند را ،«قوم فاسق» معرفی میفرماید.
یکی از بارزترین مصادیق تعصب ، «بت درست کردن» از «اشخاص» است که در «فرهنگ اموی» نهادینه شده بود که این فرهنگ غلط، خروجی بنام «تقلید کورکورانه» دارد. به تعبیر استاد مطهری:
«تقلید کورکورانه از شخصیتهای مهم زمان، لغزش گاه عقل است» . [6]
و قرآن در این باب آیه در خور توجه دارد [7]
اوج این ضایعه اجتماعی- سیاسی و دینی را این اسلامشناس بزرگ اینگونه ترسیم میکند:
«[شخصیت پرستان] هر کجا که او هدایتشان کندروی مینهند، و عشق به او، توجه به هدف را در نظرشان بیمقدار میکند. هر چه را که او بگوید یا بخواهد چون او گفته، آن را میستایند ... این پرستش به تعصب میانجامد». [8]
چقدر دقیق امام علی (ع) اینچنین مردم نادانی را که از شخصیتهای سیاسی ـ اجتماعی خود «بت» میسازند را به «همج رعاع» تشبیه فرمود [9] یعنی مگسان و پشههای دور سر چهار پایان که به حرکت حیوان حرکت میکنند و او را رها نمیکنند [10] درست برخلاف «شیعیان صدر اسلام که نوع بینش مخصوصی داشتند، به اصول اسلامی نه به افراد و اشخاص اهمیت میدادند، لذا مردمی منتقد و بتشکن بودند»! [11]
البته اینکه چگونه ،کسی که در محیطهای کوچکی مثل خانواده و اداره و مانند آن، «شخصیتپرست» نیست و از افراد «بت» درست نمیکند ولی از حاکمان خود چنین باوری را در خود جا میدهد؟ آیا مقصر حاکماند یا مردم ؟ و یا هردو ؟ خود مقاله مجزایی میطلبد. [12]
دوم:
استفاده از دین، مورد دیگری از اقدام ناشایست حکومتها برای به خواب فروبردن ملتهاست، بله خود کاملاً آگاهاند که اگر مردم را دعوت به «خود» کنند بازار رونقی نخواهند داشت ،لذا میروند از یک ابزار مقدس بنام «دین» چنان استفاده سحرآمیزی میکنند که اندیشمندترین افراد جامعه را به «خواب نازی» فرو میبردند که دیدنی است!
و از همه زشتی رفتاری یشان قبیحتر، اینکه چنان «استبداد دینی» برپا میکنند که قدرت «اعتراض» بلکه «سؤال» را از همگان میستانند!
در این مقطع است که به راحتی «آب خوردن» جمعیتی را گسیل میکنند تا بدون هیچ ترس و تکانی سر حجت خدا را بر سر نیزه کنند و در پای آن به پایکوبی بپردازند، و توجیه عالمان حکومتنشینشان این باشد که «به تکلیفمان عمل کردهایم و هر کسی تکلیف شرعی خودش را بهتر میداند!» [13]
این نحوه استفاده از دین از مبدائی بنام «استبداد دینی» آغاز و به «استبداد سیاسی مطلق»، پایان میپذیرد که بر جان و مال و ناموس و دین و آئین انسانها حاکمیت بیرقیب پیدا میکند.
این عبارت حضرت آقای مطهری را بخوانید:
«امویها رفتند ولی مع الاسف عناصر فکری آنان باقی ماند و با تغییر، جزء اصول زندگی ما شده، امروز هم اصول معاویهای عامل دیانت را استخدام کرده علیه دیانت و نمیشود یک کلمه علیه اصول اموی سخن گفت که آن اشکی که در پای پیراهن عثمان ریختند، باز میریزند». [14]
سوم:
رفاهزدگی است که خود عامل مهم دیگری برای تخدیر و خواب کردن مردم مورد بهرهبرداری سیاستمداران قرار میگیرد.
چهبسا بتوان در مورد توجه ویژه قرآن و سنت، به «دوری از حب دنیا» این تحلیل را عرضه داشت که «حب دنیا» انسان را از اهداف عالیه اسلامی و انسانی غافل میکند، و غیر از مضرات اخلاقی و رفتاری شخصی، زمینه مناسبی برای حاکمان مستبد و دیکتاتور آماده مینماید تا به اهداف شوم برتریطلبی خود برسند.
بیان زیبای امام (ع) در نهجالبلاغه این است که «لا تجتمع عزیمه و ولیمه ـ هیچگاه اندیشهها و انگیزههای بزرگ با رفاهزدگی قابل جمع نمیباشد» [15]
آنجا که دانشمندان و عقلا یک قوم در درهم و دینارهای حکومتی فرو میروند، چنان به خواب سنگینی فرو میروند که اندیشه خفتهشان دیگر قادر به تشخیص کمترین ناهنجاری و کمبودهای معنوی جامعه خود نخواهد شد، و اینجاست که نقطه مطلوب حاکمیت باطل، محقق میشود و در سه بُعد قانونگذاری و قانونگریزی و اجرای سلیقهای قانون ،حاکمیت بی تنازع پیدا میکند.
نکته مهم:
در پیاده نمودن این سه عامل «خفتگی» در سطح و نیز عمق جامعه نباید از «بمب بارانهای رسانهای حکومتی» غافل شد که با این ابراز تأثیرگذار، «بیدار» پیدا کردن در میان سطح عموم مردم و خواص از جامعه، امری محال به حساب میآید.
رسالت تأثیرگذار «اصحاب اربعین»
«اصحاب اربعین» پیروان واقعی «صاحب اربعین» یعنی امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) هستند که بمانند مقتدای خود ،از راه میرسند و یک تنه به یک مبارزه نفسگیر وارد میشوند و همهی سحر و جادو امویان امروز را موسی وار باطل میکنند [16] و نتیجتا آنان را رسوای تاریخ بشریت میکنند، همانطوری که حضرت سجاد (ع) و زینب کبرا به این مهم، موفق شدند.
سرّ این همه موفقیت «صاحبان اربعین» (امام سجادوحضرت زینب) را، باید در نیروی «تبلیغ» آنان جستجو کرد که بدون «پول» و «بلندگو» رسالتی را رقم زدند که از هیچ «ثروت توأم با قدرت و رسانه» کارساز نبود.
تبلیغ آنان به معنای واقعی تبلیغ بود،که تا «اقصی المقصد» [17] رسوخ کرد و از نماینده رسمی روم و راهب مسیحی گرفته تا عبدالله عفیف و زید بن ارقم را معترض جدی حکومت اموی قرار داد،ونیز جلسه رسمی دیگر یزید را، در مسجد اموی شام به هم زد وکاررا به نفع اهلبیت (ع) به پایان بردند. [18]
بله امروز که استکبار با حربه استبداد دینی به استبداد سیاسی رسیده و توانسته بر اندیشه خفته مسلمین غالب آمده و سوار بر مرکب قدرت شده و با عنوانهای جعلی ولایت یا خلافت و امارت، نام «داعش» ،اسمی یا رسمی بسازد و بر جان و دین مسلمین فائق آید، ما باید نسبت به خود چنان بیدار باشیم که گرفتار «تعصبات جاهلانه» و «تقلید کورکورانه» نشده و پای بند «اصول اسلام» و دارای شخصیتی «منتقد» و «بت ناپذیر» بوده و نوع استفاده دیگران در منابع دینی را بگونهای رصد کنیم که «استفاده ابزاری از دین» را تشخیص دهیم و گوشمان بدهکار «بمب بارانهای رسانهای» نباشد و نسبت به دیگران با «تبلیغ صحیح عملی و قولی» «سجادوار» و «زینب گونه» به مبارزه برخاسته که «من یتق و یصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین». [19]