دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خورشید شام تار خرابه

       

حالا که آمدی دگر از پیشمان نرو خورشید شام تار خرابه! بمان، نرو  

دیگر بس است بی تو سفر، جان به لب شدم دق می‌کنم اگر بروی، مهربان! نرو

نماز صبح

هر چند دل شکسته و هر چند بی‌پر است

امّا هنوز مثل همیشه کبوتر است

 

گر پای نیزه از حرکت ایستاده بود

از شدت علاقۀ بابا به دختر است

مثل مادر

دخترم! صبور باش مثل مادرم که بود

شکوه‌ای ز غم نکرد، مخفیانه می‌سرود

 

دست مهربان من گرچه بر سرت نبود

دست‌های عمّه اشک، از دو دیده‌ات زدود

 

 

در سوگ حضرت رقیه (س)
گل و پروانه

ملیکه‌ای که سماوات در پناهش بود هزار مرثیه در عمق هر نگاهش بود

قیام کرد علیه خزان چو ابر بهار و قطره قطرۀ چشم ترش سپاهش بود

تقدیم به حضرت رقیه (س)
این بیت‌ها مرا به چه رنجی که وا نداشت

ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت

جغرافیا برای زمین کربلا نداشت

 

این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد

این بیت‌ها مرا به چه رنجی که وا نداشت

 

 

دل دختر به پدر خوش باشد

آمدی گوشۀ ویران، چه عجب!

زده‌ای سر به یتیمان، چه عجب!

 

تو مپندار که مهمان منی

    به خدا خوبتر از جان منی

زهرای سه ساله

اینجا محیط سوز و اشک و آه و ناله است 

اینجا زیارتگاه زهرای سه ساله است

 

اینجا دمشقی‌ها گلی پژمرده دارند 

 در زیر گل مهمان سیلی خورده دارند

دختر قصه

تمام می‌شوم امشب در آخر قصه

بخواب بانوی احساس! دختر قصه!

 

یکی نبود و یکی بود و آن یکی هم رفت

یکی یکی همه رفتند از در قصه

پیر مناجات من

آینه در آینه حیرانی‌ام

پیچ و خم زلف پریشانی‌ام

 

اول این قصه کجا بود و کی؟

سورۀ انگورم و آیات می!

عقیق و ارغوان

و می‌گرید غمش را نیمه جان آهسته ... آهسته

کنار تشت زر با خیزران آهسته ... آهسته

 

دو دست کوچکش بر می‌کشد دیباج را از تشت

نمایان می‌شود ماه نهان آهسته ... آهسته

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×