دسترسی سریع به موضوعات اشعار
هفتم محرم؛ آب فرات
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات
چه زود این همه تغییر کرد آب فرات
چه کرد با جگر تشنهها نمیدانم
رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات
هفتم محرم؛ مصیبت
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
شاهی که شکسته ست مصیبت کمرش را
پروانه به هم ریخته گهوارۀ خود را
تا باز کند از پر قنداق، پرش را
هفتم محرم؛ صدای گریه
صدای گریهاش بند آمده، فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند، دیگر حلالش کن
اگر خود و زره با خود برای او نیاوردی
برو فکری برای پوششی روی جمالش کن
طفلِ نخورده آب
طفلِ نخورده آب، کمی در حرم بخواب
لالا گلم، عزیز دلم، اصغرم بخواب
شرمندهام که شیر ندارم به سینهام
ناخن مکش، تو خاک مکن بر سرم، بخواب
گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر
گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر
خداحافظ، خداحافظ، بخواب اصغر، بخواب اصغر
به دست خود به قاتل دادمت؛ هستم خجل امّا
ز تاب تشنگی آسودی و از التهاب اصغر