دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
رباعى

هر چند که ما گناه‌کاریم، حسین!

 امّید دگر جز تو نداریم، حسین!

 

عمری است که از خون و پیام و هدفت

 در سنگر اشک پاس‌داریم، حسین!

 

 

اشک غم

 

اى اشک غمت روشنى محفل ما!

 فارغ ز تو یک لحظه مبادا دل ما!

 

اى واى کسى که حاصلش سوخت! ولى

 از عشق تو سوختن بُوَد حاصل ما

لطف حق

از مهر حسین، لطف حق می‌جویم

 وز اشک غمش بار گنه می‌شویم

 

مدحش ز بیان مصطفى می‌گویم

 فرمود: حسین از من و من از اویم

 

خون‌بها

ای خون بهای خون تو ذات خدا! حسین!

من هر چه داشتم به بهای تو ریختم

 

عمر و جوانی‌ام همه طی شد به راه تو

دار و ندار خویش به پای تو ریختم

 

آهوی حرم

 

شه لب‌تشنگان می‌گفت زیر تیغ قاتل‌ها

«الا یا ایّها‌ السّاقی! اَدر کاساً و ناولها»[i]

 

به جز سلطان دین، کس دعوی جان دادنش نبْوَد

«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها»

خون‌بها

 

ای توتیای دیدۀ جان، خاک‌ پای تو!

عالم، رهین منّت بی‌انتهای تو

 

حجّاج راه کعبه گرفتند و عاشقان

دارند هم چنان، هوس کربلای تو

تنها مراد

 

ترکیب شد چو خونِ دل و اشک دیده‌ام

آن مایه را به مخزن دل پروریده‌ام

 

پنجاه ساله اشک، مرا کور می‌نمود

گر آن نبود کز تو رسد نور دیده‌ام

گریه بر خویش

 

امروز، چون توان به مدارا گریستن؟

باید چو ابر، دجله و دریا گریستن

 

در ماتم حسین علی گر نریزی اشک

بر حال خویش، گریه کن از ناگریستن

 

رتبۀ شاهی

          

ای خون حق! که عرشِ دل ماست جای تو

بلکه ز یُمن جای تو، جای خدای تو

 

گردد حرام، آتش دوزخ به روز حشر

بر دیده‌ای که اشک ببارد برای تو

اشک عزا

         

به اهل ذکر بگو، مجلس دعا این‌جاست[1]

سعادت ار طلبی، راه و ره‌نما این‌جاست

 

برای حاجت خود رو مکن به بیگانه

بیا به بزم محبّت که آشنا این‌جاست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×