دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوچه‌گرد غریب

کوچه‌گرد غریب می‌داند

بی‌کسی در غروب یعنی چه

عابر شهر کوفه می‌‌فهمد

بارش سنگ و چوب یعنی چه

 

ستارۀ زخمی

تنهاترین غریب، کجایی پسر عمو؟

کشته مرا هوای جدایی پسر عمو

 

زخمی‌ترین ستارۀ دارالاماره‌ام

آماده‌ام برای ر‌هایی، پسر عمو

 

قحطی پروانه

با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر

اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر

 

یادم می‌آید تا کجاها کیسه‌ای نان را

می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر

 

کوچه‌گرد غریب

اینجا رسیده‌ام که مرا مبتلا کنی

بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی

 

ای دلبر غریب، مبادا که لحظه‌ای

بر وعده‌های کوفی‌شان اعتنا کنی

 

کبوتر شکسته پر

شکسته پر شده آقا، دگر کبوتر تو

به غیر سایۀ غم نیست هیچ یاور تو

 

شب است، کوچه به کوچه غریب می‌‌گریم

که رفت آبروی من به پیش مادر تو

 

اگر که زنده بمانم ز شرم می‌‌میرم

بایستم به چه رویی؟ بگو برابر تو

 

 

کوه تجربه‌

قدم به راه بیابان نزن، به کوفه نیا

بیا به کوفه، ولی بی‌کفن به کوفه نیا

 

من از خیانت این شهر، کوه تجربه‌ام

برای تجربه اندوختن به کوفه نیا

 

وقف خاک جانان

به خون چهره دادم غسل، از پا تا سر خود را

زیارت می‌‌کنم با دست بسته رهبر خود را

 

به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم

لب عطشان نهادم زیر خنجر، حنجر خود را

 

لب تشنۀ سر گردان

هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد

با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد

 

حال و روز من آواره تماشا دارد

تکیه‌گاهم به جز این گوشۀ دیوار نشد

 

لیلۀ قربانی

سیدی! کن نظر این بی‌سر و سامانی من

گریه‌دار است ز بس شام پریشانی من

 

آخر از عشق تو کارم به سرِ دار کشید

به تماشا بنشین لیلۀ قربانی من

 

مرا ببخش

شرمندۀ شما شدم آقا، مرا ببخش

در کوچه مانده‌ام تک و تنها، مرا ببخش

 

آن نامه کاشکی که به دستت نمی‌رسید

گفتم بیا، به خاطر زهرا مرا ببخش

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×