دسترسی سریع به موضوعات اشعار
نجل عقیل
اشک ما جاری است همچون سلسبیل
در عزای مسلم، آن میر جلیل
داستان مسلم آمد تا به یاد
آتش اندر سینهی من اوفتاد
نماز شرعی
در کوچهها پیچید بوی آشنایش
بوی غریبی نگاه ردّ پایش
در کوچهای که جبرئیل عرش پیما
میآمد از آنجا صدای بالهایش
وقتی اذان میداد در محراب کوفه
بوی ولایت پخش میشد با صدایش
به مناسبت شهادت مسلم بن عقیل (ع)
پذیرایی آتش و سنگ
دلم شور میزد که از دور دیدم
دو پیغام سرخ از بیابان رسیدند
سوارانی از کوفه و غصههایش
که پیغمبر روضۀ یک شهیدند
زبان حال جناب مسلم در لحظات شهادتشان
کوچه کوچه میروم
کوچه کوچه میروم شاید کسی پیدا کنم
ای دریغ از خانهای تا لحظه ای مأوا کنم
کوچه گردی من از شهر مدینه باب شد
دست بسته اقتدا بر حضرت مولا کنم
گوئیا یک مرد از نامه نویسان نیست نیست
با که یا رب شکوه از این بی وفاییها کنم؟