دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
در خاطرش مانده شلوغی‌های گودال

زخمی زهری بود و بر غم مبتلا بود زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود پنجاه سال عمر او با درد بگذشت پنجاه سال، او روضه‌دار کوچه‌ها بود

مژدۀ سحر

وقت عشق است، چشم تر بدهید شمع‌ها مژدۀ سحر بدهید

کار دل گیر یک نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهید

نور خداوند

صحبت از عاشقی و عشق جگر می‌خواهد

دم زدن از لب معشوق شکر می‌خواهد

 

بال در بال ملک دور ملک چرخ زدن

نظر حضرت حق، همّت پر می‌خواهد

از کربلا با قلب مضطر حرف دارم

عمامه بر می‌دارم از سر ، حرف دارم

هر جا بیاید نام مادر حرف دارم

 

هر چه می‌آید بر سر ما از سقیفه ست

از غربت بسیار حیدر حرف دارم

 

از سیلی و دیوار و میخ در بماند

این بار از یک داغ دیگر حرف دارم

حجره چو گودال سرخ گشت

از شام تا هشام فقط ناامید شد

پیش رقیه آخر سر روسپید شد

 

از سَم گذشته بود، دلیل شهادتش

این بود که مصائب زینب شدید شد

دلت رفت کربلا

هر جا کلاس درس شما برگزار شد

با شور و شوق روح الامین رهسپار شد

 

هر حرف غیر حرف شما فانی است، شکر

حرف شماست بین کتب ماندگار شد

داغ اسارت

پا به پای پدر سفر کردم

در میان خرابه سر کردم

 

پدرم بینِ ریسمان بود و

با رقیه پدر پدر کردم

 

آتش

نینوا را سوزاند

ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند

به عبا پیچیدم

می‌کشم آه، همین آه عبا را سوزاند

قرآن روی نیزه

منم که عالم هستی گدای کوی من است

منم که کعبه دمادم به طوف روی من است

منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است

منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است

 

سرود مستی

از عرش حدیث حق پرستی خواندند

یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند

 

وقتی که شکفت امام باقر چون گل

در باغ جنان سرود مستی خواندند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×