دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
هزاران تیر بود و مادر آمد

هزاران تیر برتن تا پرآمد

هزاران تیر بود و مادر آمد

 

مگر کم بود حجم تیر این سو

که غلطیدی و از آن سو در آمد

ربِّ آب

گریه‌ها حلقه شده پا به رکابش کردند

کِل کشان اهل حرم مرد ربابش کردند

 

بی زره آمده از بس که شجاعت دارد

کس حریفش نشد و زود جوابش کردند

مادر سلطان عشق و زینب کبری (س)

اشک می‌ریزد که شاید عقده‌هایش وا شود

روضه می‌خواند دوباره مجلسی بر پا شود

 

این همان بانوی والایی است که روزیش شده

مادر سلطان عشق و زینب کبری شود

ریشه در خون

ظهر است و خون در دشت، گُل می­‌پرورانَد

ظهر است و «فردا» ریشه در خون می‌دواند

 

آن‌قدر غم در دشت جولان می‌دهد تا

شش­ماهه‌ها را هم به میدان می‌کشاند

گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)
مدار ششماهه

مشک‌ها طبل‌های تو خالی

چشم‌ها موج موج بی خوابی

هی زبان دور لب نچرخان، من

خوب می‌دانم از چه بی تابی

 

 

عرق شرم روی پیشانی است

طفل در پیچ و تاب افتاده

هاجر خیمه‌های آل الله

پی رد سراب افتاده

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×