ای کاش آنجا زیر پاهایت

مثل مدینه در تلاطم بود

آنجا که شد شش گوشه جا دارد

یک گنبد خضرای دوم بود

مثل شروع یک جَرَیان در مسیر رود

 افتاد راه آخرمان در مسیر رود

دارد خبر ز آمدنی می‌دهد نسیم

 لب بسته باش و باز بمان در مسیر رود

روز میلادت ای ستارۀ سرخ، ماه بی‌اختیار لرزید و ...

دور چشمان مثل خورشیدت، طبق رسم طواف چرخید و ...

آسمان‌ها پر از سرور شدند، غصه‌ها از مدینه دور شدند

لاله‌ها مظهر غرور شدند، پدرت عاشقانه خندید و

من که هستم سائلى بر خوان انعام شما

از ازل شیرین شده کام من از نام شما

اینکه من دیوانه باشم آن هم از عشق خدا

بوده در آغاز خلقت حُسن اقدام شما

بیا به ساحت خورشیــد اِنَّما برویــم

به دیدن گــلی از گلشـــن کَسا برویم

مدینه گشته چراغان ز نور بارقــه‌اش

زده است دست تمنا شفق به صاعقه‌اش

آسمونیا غزل خون توی این شبِ همایون

جای ذکرحق ببینید صلواته رو لباشون

شدن عاشق نگاهت پراشونه فرش راهت

می‌خونن نمازو زیر طاق ابروی سیاهت

خانمی که تا خود خورشید قامت داشته

در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته

مادر باب الحوائج بوده و با این حساب

دامن او را گرفته هر که حاجت داشته

مردم بهم شیرآفرین نمی‌گن

داره من و میکشه این "نمی‌گن"

ام‌البنین چقد بهم می‌اومد

دیگه بهم "ام البنین" نمی‌گن

همسایه‌های لقمۀ نانت فقیرها

سجادۀ عروج تو تکه حصیرها

"انفاق" خُلق اوست که همسفرۀ علی است

بر همسر امیر نیاید حریرها

ای صبرتو چون کوه در انبوهی از اندوه

طوفان بر آشفتۀ آرام وزیده

ای روضه‌ترین شعرغم انگیز حماسه

ای بغض‌ترین ابر به باران نرسیده