دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خواب آب

خیمه زد، ابر بلا بر خیمه‌ها

باز شد پای عطش در خیمه‌ها

 

ای سپهر! افتد تو را انجم در آب!

کهکشان‌هایت شود یکسر خراب!

 

آخرین قربانی

 

بس که خون‌بار است، چشم خامه‌ام

بوی خون آید همی از نامه‌ام

 

ترسمش خون، باز بندد، راه را

سوی شه نابرده عبد‌الله را

داغ لاله

آن که او را نام، عبدالله بود

با عمو در کربلا هم‌راه بود

 

از گل رخسار، داغ لاله بود

لاله‌اش را از عطش، تب‌خاله بود

 

شوق دیدار

چار فرزند امام مجتبی

بود هم‌راه شهید کربلا

 

طفلی از آن چار، عبدالله بود

طعنه‌زن رخسار او بر ماه بود

 

چراغ انجمن

سرو‌بالایی دل از من می‌برد

سیل اشکم را به دامن می‌برد

 

پای صبر از لطف رفتارش به گِل

ز اعتدالش سرو بستانی، خجل

 

شهد شهادت

 

چون عزیز مجتبی در خون تپید

جام پُرشهد شهادت سر کشید

 

گر چه از بیداد، جان بودش به لب

نام آن جان جهان بودش به لب

 

 

غنچۀ خاموش

چه بود؟ جان پدر! حرف تیر در گوشَت

که زود از جَزَع و گریه کرد خاموشت

 

به خیمه‌ چشم به راه است، مادر زارت

برای دیدن لبخند غنچه‌ی نوشَت

 

 

غنچه‌ بی‌آب

دید اصغر، غربت باب نکوی خویش را

وز جمال او، عیان، داغ عموی خویش را

 

جنبشی بنْمود یعنی نیستی، بابا! غریب

بر به میدان تا ربایم سهم ‌گوی خویش را

 

قحط آب

چرا از دیده اشک غم نبارم، چون سحاب، امشب؟

چگونه ز استراحت ره دهم بر دیده، خواب، امشب؟

 

شنیدستم به دشت کربلا از ظلم اهل کین

بُوَد اندر حریم شاه خوبان، قحط آب، امشب

 

 

گیسوی موج

چون ره نیافتند، شهیدان به سوی آب

زد دست بر سر از غم ایشان، سبوی آب

 

می‌کرد بهر تشنه‌لبان، نوحه در فرات

شد گریه از حباب، گره در گلوی آب

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×