- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۴۲۴۸
- شماره مطلب: ۹۲۳۳
-
چاپ
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
از شما قهر بعید است؛ خودت میدانی
مهربانی و به جز لطف تو این قدر کسی
بار ما را نخریده است، خودت میدانی
هر کجا گفت زلیخا پی یوسف هستم
طعنه و خنده شنیده است، خودت میدانی
به غریبی تو سوگند، دل در به درم
از همه جز تو بریده است، خودت میدانی
عمر من رفت، فقط چند صباحی مانده
آخر کار رسیده است، خودت میدانی
سگ دربار خراسان شدهام تا شاید
بر سر من بکشی دست، خودت میدانی
مجلس روضه به پا گشته، بیا که بانی
مادری زار و خمیده است، خودت میدانی
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
از شما قهر بعید است؛ خودت میدانی
مهربانی و به جز لطف تو این قدر کسی
بار ما را نخریده است، خودت میدانی
هر کجا گفت زلیخا پی یوسف هستم
طعنه و خنده شنیده است، خودت میدانی
به غریبی تو سوگند، دل در به درم
از همه جز تو بریده است، خودت میدانی
عمر من رفت، فقط چند صباحی مانده
آخر کار رسیده است، خودت میدانی
سگ دربار خراسان شدهام تا شاید
بر سر من بکشی دست، خودت میدانی
مجلس روضه به پا گشته، بیا که بانی
مادری زار و خمیده است، خودت میدانی