- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۹/۰۱
- بازدید: ۷۰۵۱
- شماره مطلب: ۹۱۹۷
-
چاپ
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
ای طلوع همیشۀ قلبم
با تو خورشید عالمینم من
تو حسینی ولی گهی زینب
گاه زینب گهی حسینم من
وقت سجاده وقت نافلهها
لبمان نذر نام یکدیگر
دو کبوتر در این حوالی عشق
بر سر پشت بام یکدیگر
من و تو آیههای تقدیریم
من و تو همدلیم و همدردیم
خواب بر چشممان نمیآمد
تا که بر هم دعا نمیکردیم
دل ندارم تو را نظاره کنم
در غروبی که بی حبیب شدی
تکیه بر نیزۀ شکسته زدی
این همه بی کس و غریب شدی
کاش اینجا اجازه میدادی
تا برای تو چاره میکردم
این گریبان اشتیاقم را
پیش چشم تو پاره میکردم
همه از خیمهها سفر کردند
همه در خون خویش غوطهورند
همه پیشت فدا شدند، اما
کودکانم هنوز منتظرند
آن دمی که ممانعت کردی
میهمان نگاه من غم شد
از بلا و غم مصیبت تو
آن قدر سهم خواهرت کم شد
کودکانم اگر چه ناقابل
ولی از بادۀ غمت مستند
آن دو بالی که حق به جعفر داد
به خدا کودکان من هستند
خندهها با نگاه غمگینت
اذن پرواز بالشان باشد
اذن میدان بده به آنها تا
شیر مادر حلالشان باشد
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
ای طلوع همیشۀ قلبم
با تو خورشید عالمینم من
تو حسینی ولی گهی زینب
گاه زینب گهی حسینم من
وقت سجاده وقت نافلهها
لبمان نذر نام یکدیگر
دو کبوتر در این حوالی عشق
بر سر پشت بام یکدیگر
من و تو آیههای تقدیریم
من و تو همدلیم و همدردیم
خواب بر چشممان نمیآمد
تا که بر هم دعا نمیکردیم
دل ندارم تو را نظاره کنم
در غروبی که بی حبیب شدی
تکیه بر نیزۀ شکسته زدی
این همه بی کس و غریب شدی
کاش اینجا اجازه میدادی
تا برای تو چاره میکردم
این گریبان اشتیاقم را
پیش چشم تو پاره میکردم
همه از خیمهها سفر کردند
همه در خون خویش غوطهورند
همه پیشت فدا شدند، اما
کودکانم هنوز منتظرند
آن دمی که ممانعت کردی
میهمان نگاه من غم شد
از بلا و غم مصیبت تو
آن قدر سهم خواهرت کم شد
کودکانم اگر چه ناقابل
ولی از بادۀ غمت مستند
آن دو بالی که حق به جعفر داد
به خدا کودکان من هستند
خندهها با نگاه غمگینت
اذن پرواز بالشان باشد
اذن میدان بده به آنها تا
شیر مادر حلالشان باشد