- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۳۱۴
- شماره مطلب: ۹۱۵۷
-
چاپ
حنجرم آتش گرفت
از شرار زهر کینه پیکرم آتش گرفت
از جفای همسرم، خاکسترم آتش گرفت
همدم نا آشنایم، قاتل جانم شده
از جسارتهای او پا تا سرم آتش گرفت
با کنیزان خنده بر لب دارد و کف میزند
قلب من از خندههای همسرم آتش گرفت
در میان حجرهام پا میکشم روی زمین
از شرار آه سینه، بسترم آتش گرفت
روضۀ شهر مدینه ذکر لبهایم شده
خاطرم از غصّههای مادرم آتش گرفت
یاد آن روزی بسوزم که ابر مرد حنین
با قد خم ناله میزد: کوثرم آتش گرفت
آن قدر گریه نمودم از غم سنگین او
ای خدایا پلک چشمان ترم آتش گرفت
تشنگی تاب و توانم را ربوده ای خدا!
میبرم نام حسین و حنجرم آتش گرفت
روز عاشورا حسین میگفت در زیر لبش
حنجر خشک علی اصغرم آتش گرفت
-
جاروکش فرش عزایت جبرئیل است
آمد محرّم نبض عالم ایستاده
از حرکتش حتّی زمین هم ایستاده
ما پیرو دستور «فابک للحسین» یم
بر آفتاب دیده، شبنم ایستاده
-
لحظۀ پرواز
جادۀ وصل علی و فاطمه هموار بود
لحظۀ پرواز روح حیدر کرّار بود
رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانیاش
یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود
-
ﺟﺎﺭﻭﮐﺶ ﻓﺮﺵ ﻋﺰﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺍﺳﺖ
ﺁﻣﺪ ﻣﺤﺮﻡ، ﻧﺒﺾ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺍﺯ ﺣﺮﮐﺘﺶ ﺣﺘّﯽ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩﻣﺎ ﭘﯿﺮﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ « ﻓﺎﺑﮏ ﻟﻠﺤﺴﯿﻦ» ﯾﻢ
ﺑﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺒﻨﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
حنجرم آتش گرفت
از شرار زهر کینه پیکرم آتش گرفت
از جفای همسرم، خاکسترم آتش گرفت
همدم نا آشنایم، قاتل جانم شده
از جسارتهای او پا تا سرم آتش گرفت
با کنیزان خنده بر لب دارد و کف میزند
قلب من از خندههای همسرم آتش گرفت
در میان حجرهام پا میکشم روی زمین
از شرار آه سینه، بسترم آتش گرفت
روضۀ شهر مدینه ذکر لبهایم شده
خاطرم از غصّههای مادرم آتش گرفت
یاد آن روزی بسوزم که ابر مرد حنین
با قد خم ناله میزد: کوثرم آتش گرفت
آن قدر گریه نمودم از غم سنگین او
ای خدایا پلک چشمان ترم آتش گرفت
تشنگی تاب و توانم را ربوده ای خدا!
میبرم نام حسین و حنجرم آتش گرفت
روز عاشورا حسین میگفت در زیر لبش
حنجر خشک علی اصغرم آتش گرفت