- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۳
- بازدید: ۴۶۶۳
- شماره مطلب: ۹۰۹
-
چاپ
آزاده باش، باری اگر دین نداشتی
ای تکنواز نابغۀ نینوا، حسین!
وی تکسوار واقعۀ کربلا، حسین!
ای از ازل نوشته سواد سرشت خویش
با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین
هم جان فدای راه وفا کرده، هم جهان
هم جان و هم جهان به وفایت فدا، حسین
از امن و عافیت، به رضایت جدا شدی
چون گشتی از مدینۀ جدت جدا، حسین
یک کاروان ذبیح به همراه داشتی
از فطرت خجستۀ شیر خدا، حسین
یک کاروان اسیر به همراه داشتی
از عترت شکسته دل مصطفا، حسین
جانبازیات به منزل آخر رسیده بود
در کربلا که خیمه زدی و سرا، حسین
وز آستین لعنت ابلیس رسته بود
دستی که رگ گسیخت ز خون خدا، حسین
شسته است خون پاک تو، چرک جهان همه
تا خود جهان چگونه دهد خون بها، حسین
در پیش روی سبّ و ستم خیزران چه کرد
با آن سر بریده به جور از قفا، حسین
کامروز هم تلاوت قرآن رسد به گوش
زان سر که رست چون گل خون بر جِدا، حسین
چاک افق رسید به دامان آسمان
وقتی فلک گرفت به سوک عزا، حسین
حتا کویر تف زده را، اشک شسته بود
وقتی جهان گریست عزای تو را، حسین
سوک تو کرد زلزله، چندان که خواهرت
زینب فکند ولوله از «وا اخا»، حسین
من زین عزا چگونه نگریم که در غمت
برخاست ناله از جگر سنگها، حسین
***
آزاده باش، باری اگر دین نداشتی
زیباترین سفارش مولای ما، حسین
کز بعد قرنهای فراوان هنوز هم
ما راست رهشناسترین رهنما، حسین
***
تو کشتی نجات و چراغ هدایتی
دریاب مان در این شب تاریک، یا حسین
-
زندۀ همیشه
ای چارمین علی ولی و دهم امام
وی بر فراز عرش ولایت تو را مقام
وه، ای به کنیه بوالحسن و در لقب نقی
خورشید و ماه، آینهدار تو صبح و شام
-
یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچین خلوت تو با خدای تو
ای چشم آسمان و زمین مانده خیرهوار
بر شور و جذبههای تو در سجدههای تو
ای دیدن قتال غم انگیز کربلا
حُزنِ همیشه ساخته از ماجرای تو -
آیینهدار طلعت خورشید پنجمم
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم
وآیینهدار طلعت خورشید پنجمم
چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش
ازموج موج جذبۀ تو در تلاطمم
آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر
فخر است با چراغ قبولت به انجمم
آزاده باش، باری اگر دین نداشتی
ای تکنواز نابغۀ نینوا، حسین!
وی تکسوار واقعۀ کربلا، حسین!
ای از ازل نوشته سواد سرشت خویش
با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین
هم جان فدای راه وفا کرده، هم جهان
هم جان و هم جهان به وفایت فدا، حسین
از امن و عافیت، به رضایت جدا شدی
چون گشتی از مدینۀ جدت جدا، حسین
یک کاروان ذبیح به همراه داشتی
از فطرت خجستۀ شیر خدا، حسین
یک کاروان اسیر به همراه داشتی
از عترت شکسته دل مصطفا، حسین
جانبازیات به منزل آخر رسیده بود
در کربلا که خیمه زدی و سرا، حسین
وز آستین لعنت ابلیس رسته بود
دستی که رگ گسیخت ز خون خدا، حسین
شسته است خون پاک تو، چرک جهان همه
تا خود جهان چگونه دهد خون بها، حسین
در پیش روی سبّ و ستم خیزران چه کرد
با آن سر بریده به جور از قفا، حسین
کامروز هم تلاوت قرآن رسد به گوش
زان سر که رست چون گل خون بر جِدا، حسین
چاک افق رسید به دامان آسمان
وقتی فلک گرفت به سوک عزا، حسین
حتا کویر تف زده را، اشک شسته بود
وقتی جهان گریست عزای تو را، حسین
سوک تو کرد زلزله، چندان که خواهرت
زینب فکند ولوله از «وا اخا»، حسین
من زین عزا چگونه نگریم که در غمت
برخاست ناله از جگر سنگها، حسین
***
آزاده باش، باری اگر دین نداشتی
زیباترین سفارش مولای ما، حسین
کز بعد قرنهای فراوان هنوز هم
ما راست رهشناسترین رهنما، حسین
***
تو کشتی نجات و چراغ هدایتی
دریاب مان در این شب تاریک، یا حسین
سلام بر حسین جان ....