مشخصات شعر

یاران غدیریم و پریشان حسینیم

ما کهنه شرابیم، به پیمانۀ ساقی

ما بست نشستیم به میخانۀ ساقی

 

با این همه می، ‌‌عقل نمانده به سر ما

زنجیری عشقیم، و دیوانۀ ساقی

 

میخانه جوابگوی ما می‌‌زده‌ها نیست

پس بار ببندیم سوی خانۀ ساقی

 

دیوار تحمل نکند این همه سر را

پس سر بگذاریم، روی شانۀ ساقی

 

ما نان و نمک خوردۀ ساقی کریمیم

هستیم، سر سفرۀ شاهانۀ ساقی

 

می چیست؟ به جز ذکر مسیحایی حیدر

ساقی چه کسی هست به جز ساقی کوثر؟

 

این کیست که یک عالمه دل در گرو اوست؟

این کیست که عشقش شده ممزوج رگ و پوست

 

دلزار و گداخیزترین نقطۀ دنیاست

این دایرۀ عشق، که در طرۀ گیسوست

 

این چیست که مقتول، برایش بدهد سر

از عرش، جواب آمده این تیغ دو ابروست

 

این کیست که در عرش، همه ذاکر اویند؟

هرکس که در آنجاست، علی جو و علی گوست

 

عیسای مسیحا بدود پشت سرش، چون

خاک قدمش اصل‌ترین نسخۀ داروست

 

ما کمتر از آنیم، بگوییم، علی کیست

یک جمله فقط  «حیدر کرار، خدا نیست»

 

خوشحالم از اینکه شده‌ام رعیت حیدر

من هیچ‌ترینم، جلوی ساحت حیدر

 

کوچکتر از آنم که حسابم کند اما

آقا شدم از نوکری حضرت حیدر

 

شکرانه به جا آورم از اینکه صدا هست

پس حنجره‌ام را بدهم بابت «حیدر»

 

من گرد و غبارم به عبای پدر خاک

چون خلق شدم با کمی از طینت حیدر

 

گرچه پر از ایرادم و یک خط خطی استم

بودم ولی از روز ازل در خط حیدر

 

من شاکر الطاف خداوند علی‌ام

زیرا که فقط گیر علی بند علی‌ام

 

ای کاش بیفتد به حریمش گذر من

با ابر حرم خیس شود چشم تر من

 

یک شب بشوم معتکف گوشۀ صحنش

تا طی بشود در حرمش یک سحر من

 

آنقدر بچسبم به ضریحش که بمیرم

تا روی طلاهاش، بماند اثر من

 

روزی دل من شود انگور ضریحش

تا مست بمیرم، و بیاید خبر من

 

ای کاش که من، کاش که من، کاش که من هم

از این همه ای کاش، در آمد پدر من

 

من گرد و غبار روی ایوان طلایم

هم اهل نجف هستم و هم کرب و بلایم

 

یاران غدیریم و پریشان حسینیم

ما وقف امیریم و غلامان حسینیم

 

امروز که در قلب بیابان غدیریم

در اوج عطش، تشنۀ باران حسینیم

 

تا که نظری هم به دل ما کند آقا

ما زمزمه‌‌های قسم «جان حسینیم»

 

در خانۀ حیدر اگرم بست نشستیم

والله قسم یکسره مهمان حسینیم

 

ای کاش، اجل با دلمان راه بیاید

چون منتظر نسخۀ درمان حسینیم

 

ای کاش که از هوی علی، دم برسانند

ای کاش که ما را به محرم برسانند

 

یاران غدیریم و پریشان حسینیم

ما کهنه شرابیم، به پیمانۀ ساقی

ما بست نشستیم به میخانۀ ساقی

 

با این همه می، ‌‌عقل نمانده به سر ما

زنجیری عشقیم، و دیوانۀ ساقی

 

میخانه جوابگوی ما می‌‌زده‌ها نیست

پس بار ببندیم سوی خانۀ ساقی

 

دیوار تحمل نکند این همه سر را

پس سر بگذاریم، روی شانۀ ساقی

 

ما نان و نمک خوردۀ ساقی کریمیم

هستیم، سر سفرۀ شاهانۀ ساقی

 

می چیست؟ به جز ذکر مسیحایی حیدر

ساقی چه کسی هست به جز ساقی کوثر؟

 

این کیست که یک عالمه دل در گرو اوست؟

این کیست که عشقش شده ممزوج رگ و پوست

 

دلزار و گداخیزترین نقطۀ دنیاست

این دایرۀ عشق، که در طرۀ گیسوست

 

این چیست که مقتول، برایش بدهد سر

از عرش، جواب آمده این تیغ دو ابروست

 

این کیست که در عرش، همه ذاکر اویند؟

هرکس که در آنجاست، علی جو و علی گوست

 

عیسای مسیحا بدود پشت سرش، چون

خاک قدمش اصل‌ترین نسخۀ داروست

 

ما کمتر از آنیم، بگوییم، علی کیست

یک جمله فقط  «حیدر کرار، خدا نیست»

 

خوشحالم از اینکه شده‌ام رعیت حیدر

من هیچ‌ترینم، جلوی ساحت حیدر

 

کوچکتر از آنم که حسابم کند اما

آقا شدم از نوکری حضرت حیدر

 

شکرانه به جا آورم از اینکه صدا هست

پس حنجره‌ام را بدهم بابت «حیدر»

 

من گرد و غبارم به عبای پدر خاک

چون خلق شدم با کمی از طینت حیدر

 

گرچه پر از ایرادم و یک خط خطی استم

بودم ولی از روز ازل در خط حیدر

 

من شاکر الطاف خداوند علی‌ام

زیرا که فقط گیر علی بند علی‌ام

 

ای کاش بیفتد به حریمش گذر من

با ابر حرم خیس شود چشم تر من

 

یک شب بشوم معتکف گوشۀ صحنش

تا طی بشود در حرمش یک سحر من

 

آنقدر بچسبم به ضریحش که بمیرم

تا روی طلاهاش، بماند اثر من

 

روزی دل من شود انگور ضریحش

تا مست بمیرم، و بیاید خبر من

 

ای کاش که من، کاش که من، کاش که من هم

از این همه ای کاش، در آمد پدر من

 

من گرد و غبار روی ایوان طلایم

هم اهل نجف هستم و هم کرب و بلایم

 

یاران غدیریم و پریشان حسینیم

ما وقف امیریم و غلامان حسینیم

 

امروز که در قلب بیابان غدیریم

در اوج عطش، تشنۀ باران حسینیم

 

تا که نظری هم به دل ما کند آقا

ما زمزمه‌‌های قسم «جان حسینیم»

 

در خانۀ حیدر اگرم بست نشستیم

والله قسم یکسره مهمان حسینیم

 

ای کاش، اجل با دلمان راه بیاید

چون منتظر نسخۀ درمان حسینیم

 

ای کاش که از هوی علی، دم برسانند

ای کاش که ما را به محرم برسانند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×