- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۱۸
- بازدید: ۴۳۰۴
- شماره مطلب: ۹۰۰
-
چاپ
حسنیناند روی دوش تو همچون خورشید
آیه آیه همه دم عطر جنان میآید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان میآید
جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان میآید
میرسی مثل مسیحا و به جسم کعبه
با نفسهای الهی تو جان میآید
بس که در هر نفست جاذبه توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان میآید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتادهست
قبلۀ عزت و ایمان به جهان میآید
نور توحیدی تو در همه جا پیچیدهست
از فراسوی جهان عطر اذان میآید
عرش معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوۀ عالمتابت
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
ذکر لب های تو سرلوحه تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
سیرهات نور، روایات و صفاتت همه نور
نورت آئینۀ آئین مسلمانی شد
به سراپردۀ اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگیات فانی شد
خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد
«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
جنتی از همۀ عرش فراتر داری
تو که در گلشن خود سورۀ کوثر داری
دیدن فاطمهات دیدن وجه الله است
چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری
جذبۀ چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوۀ محشر داری
عالم از هیبت تو، شوکت تو لبریز است
اسداللهی چون حضرت حیدر داری
حسنیناند روی دوش تو همچون خورشید
جلوه نورٌ علی نور، مکرر داری
اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
روشنی بخش جهان، قبلۀ دنیا هستند
ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمی و نور هدایت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتی و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صِرف مسلمانی نیست
آنکه دارد به دلش نور ولایت، با توست
بی ولای علی این طایفه سرگردانند
دشمنی با وصیات، عین عداوت با توست
باید از باب ولای علی آید هر کس
در هوای تو و در حسرت جنت با توست
سالیانی ست دلم شوق زیارت دارد
یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
کاش میشد سحری طوف مدینه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
-
اربعین بیقراری
نوای ناله و غمها: رقیه
گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بیقراری
همه برگشتهاند اما رقیه
-
روضهخوان ارباب
با نالۀ یا حسین بیتاب شدی
از داغ لب تشنۀ او آب شدی
با زمزمههای «أو سمعتم بغریب»
یک عمر تو روضهخوان ارباب شدی
-
کوثر بیقرینه
ای کوثر بیقرینۀ ثارالله
آرام و قرار سینۀ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینۀ حق! سکینۀ ثارالله
-
فاطمهمذهب
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمهمذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
حسنیناند روی دوش تو همچون خورشید
آیه آیه همه دم عطر جنان میآید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان میآید
جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان میآید
میرسی مثل مسیحا و به جسم کعبه
با نفسهای الهی تو جان میآید
بس که در هر نفست جاذبه توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان میآید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتادهست
قبلۀ عزت و ایمان به جهان میآید
نور توحیدی تو در همه جا پیچیدهست
از فراسوی جهان عطر اذان میآید
عرش معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوۀ عالمتابت
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
ذکر لب های تو سرلوحه تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
سیرهات نور، روایات و صفاتت همه نور
نورت آئینۀ آئین مسلمانی شد
به سراپردۀ اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگیات فانی شد
خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد
«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
جنتی از همۀ عرش فراتر داری
تو که در گلشن خود سورۀ کوثر داری
دیدن فاطمهات دیدن وجه الله است
چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری
جذبۀ چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوۀ محشر داری
عالم از هیبت تو، شوکت تو لبریز است
اسداللهی چون حضرت حیدر داری
حسنیناند روی دوش تو همچون خورشید
جلوه نورٌ علی نور، مکرر داری
اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
روشنی بخش جهان، قبلۀ دنیا هستند
ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمی و نور هدایت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتی و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صِرف مسلمانی نیست
آنکه دارد به دلش نور ولایت، با توست
بی ولای علی این طایفه سرگردانند
دشمنی با وصیات، عین عداوت با توست
باید از باب ولای علی آید هر کس
در هوای تو و در حسرت جنت با توست
سالیانی ست دلم شوق زیارت دارد
یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
کاش میشد سحری طوف مدینه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله