- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۲۵
- بازدید: ۲۸۰۳
- شماره مطلب: ۸۶۸
-
چاپ
راه شیری
این سواران کیستند؟ انگار سر میآورند
از بیابان بلا گویا خبر می آورند
این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است
این سواران، کهکشان با خود مگر میآورند؟
تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان!
این که بی پیراهن و بی بال و پر میآورند
هم عمو میآورند و هم برادر، حیرتا!
هم پدر میآورند و هم پسر میآورند
آشنا میآید آری این گل بالای نی
هر چقدر این نیزه را نزدیک تر میآورند
تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه شب
ماه را نامحرمان از پشت سر میآورند
بس که بر بالای نی شیرین غزل سر دادهای
من که میپندارم اینان نی شکر میآورند
زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو
خیزران میآورند و تشت زر میآورند
-
روایت روشن
برپا شده است در دل من خیمۀ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
-
هوای انار
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریۀ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شب دنبالهدار کرده دلم
-
بهار گم شده
آهم برای آینه داری که گم شده است
یاری که گم شده است، دیاری که گم شده است
تقویمها خزان به خزان زرد میشوند
در جستجوی بوی بهاری که گم شده است
-
سه پردۀ عشق، پردۀ سوم
میشود باز پردهای دیگر
پردهای سرخ، پردهای پرپر
پردهای، در میان آتش و دودپردهای، در میان خاکستر
ای فدای تو هم دل و هم جانمنم آنک حماسهای دیگر
راه شیری
این سواران کیستند؟ انگار سر میآورند
از بیابان بلا گویا خبر می آورند
این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است
این سواران، کهکشان با خود مگر میآورند؟
تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان!
این که بی پیراهن و بی بال و پر میآورند
هم عمو میآورند و هم برادر، حیرتا!
هم پدر میآورند و هم پسر میآورند
آشنا میآید آری این گل بالای نی
هر چقدر این نیزه را نزدیک تر میآورند
تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه شب
ماه را نامحرمان از پشت سر میآورند
بس که بر بالای نی شیرین غزل سر دادهای
من که میپندارم اینان نی شکر میآورند
زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو
خیزران میآورند و تشت زر میآورند