- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۴۶۸۷
- شماره مطلب: ۸۶۵۳
-
چاپ
علت خلقت من گریه برای غم توست
پسر فاطمه! ای روشنی چشم ترم
سایۀ پهن، ز الطاف خدا روی سرم
مادرم آشپز بزم عزاخانۀ توست
و میاندار صف سینه زنانت پدرم
تا نفس دارم از این خانه به جایی نروم
من به هر جای دگر پای نهم، در به درم
همۀ ایل تبارم، همه دیوانۀ تو
هم پدر جدّم، مادر، پدرم هم پسرم
علت خلقت من گریه برای غم توست
جز به پای غم تو گریه کنم بی هنرم
دست انداخته شیطان که مرا پست کند
کمکم کن که از این معرکه جان در ببرم
بس که از عشق تو لبریز شدم، مست شدم
هوسم کرده که تا کرببلایت بپرم
به گدایت نظری کن که به امّید عطا
شب جمعه شده و آمده مسکین به حرم
اربعین، برگ برات من شیدا شده را
بزن امضا و معطل مکن ای شاه کرم
من علامتکش ظهر دهم ماه توام
پای این نذر ببین خم شده قدّم، کمرم
کاسبم، نان شبم بسته به چشمان شماست
نام عباس بود هر قسم معتبرم
شغل من خادمی هر شب سقاخانه ست
تاجر بی ضرر چایی و قند و شکرم
افتخار همه در سروری و سالاری ست
من ولیکن به گدایی درت مفتخرم
خانۀ مادریام کرببلا، شهر شماست
پس به هر جا که روم جز حرمت، در سفرم
کار و بارم همه دم روضه و اشک سحر است
غیر اوضاع تو از کار جهان بی خبرم
-
همه دنیای من حسین
آقا سلام! وقت گدایی رسیده است
عشقت دوباره چند گدا را کشیده است
روز ازل خدا ز گل و آب کربلا
بی شک مرا برای شما آفریده است
-
با اینکه گمراهیم ما، کرببلا خواهیم ما
رنگین کمان بر پهنۀ دریا به دنیا آمده
این انفجار نور نیست، آقا به دنیا آمده
جود سخا، حال دعا، نور خدا، بخشش، عطا
از یمن میلاد حسن یکجا به دنیا آمده
-
بوی محرم
دل من یاد محرم، به خدا حیران ست
یازده ماه وجودم همه سرگردان ست
دیر نیست آن شب پر شور که ما میگوییم
«عصر فردا بدنش زیر سم اسبان ست»
علت خلقت من گریه برای غم توست
پسر فاطمه! ای روشنی چشم ترم
سایۀ پهن، ز الطاف خدا روی سرم
مادرم آشپز بزم عزاخانۀ توست
و میاندار صف سینه زنانت پدرم
تا نفس دارم از این خانه به جایی نروم
من به هر جای دگر پای نهم، در به درم
همۀ ایل تبارم، همه دیوانۀ تو
هم پدر جدّم، مادر، پدرم هم پسرم
علت خلقت من گریه برای غم توست
جز به پای غم تو گریه کنم بی هنرم
دست انداخته شیطان که مرا پست کند
کمکم کن که از این معرکه جان در ببرم
بس که از عشق تو لبریز شدم، مست شدم
هوسم کرده که تا کرببلایت بپرم
به گدایت نظری کن که به امّید عطا
شب جمعه شده و آمده مسکین به حرم
اربعین، برگ برات من شیدا شده را
بزن امضا و معطل مکن ای شاه کرم
من علامتکش ظهر دهم ماه توام
پای این نذر ببین خم شده قدّم، کمرم
کاسبم، نان شبم بسته به چشمان شماست
نام عباس بود هر قسم معتبرم
شغل من خادمی هر شب سقاخانه ست
تاجر بی ضرر چایی و قند و شکرم
افتخار همه در سروری و سالاری ست
من ولیکن به گدایی درت مفتخرم
خانۀ مادریام کرببلا، شهر شماست
پس به هر جا که روم جز حرمت، در سفرم
کار و بارم همه دم روضه و اشک سحر است
غیر اوضاع تو از کار جهان بی خبرم