- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۰/۲۶
- بازدید: ۶۹۵۹
- شماره مطلب: ۸۴۴
-
چاپ
جای تنت خون تو به اوج فلک رفت
چشم تو از بس که گریه کرد نظر شد
عالم بالا ز گریۀ تو خبر شد
صیغۀ عقد اخوّتت به که خواندند؟
عمر تو مثل مسیح، صرف سفر شد
جای تنت خون تو به اوج فلک رفت
حالت معراج تو به نوع دگر شد
پیر نگشته، خضاب از چه پسندی؟
آب نخورده، لبت برای چه تر شد؟
بانگ خدا محض تو تسلّی شه گشت
حنجرۀ کوچک تو واسطهگر شد
چند فرشته شدند خندۀ تلخت
آن لب خشکیدهات مسیر گذر شد
بر سر دست حسین، یک سر و گردن
سر شدی و عمر چشمهای تو سر شد
اصغر یا اکبر، این اسم مهم نیست
هر چه تجلّی است زیر نور پدر شد
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
جای تنت خون تو به اوج فلک رفت
چشم تو از بس که گریه کرد نظر شد
عالم بالا ز گریۀ تو خبر شد
صیغۀ عقد اخوّتت به که خواندند؟
عمر تو مثل مسیح، صرف سفر شد
جای تنت خون تو به اوج فلک رفت
حالت معراج تو به نوع دگر شد
پیر نگشته، خضاب از چه پسندی؟
آب نخورده، لبت برای چه تر شد؟
بانگ خدا محض تو تسلّی شه گشت
حنجرۀ کوچک تو واسطهگر شد
چند فرشته شدند خندۀ تلخت
آن لب خشکیدهات مسیر گذر شد
بر سر دست حسین، یک سر و گردن
سر شدی و عمر چشمهای تو سر شد
اصغر یا اکبر، این اسم مهم نیست
هر چه تجلّی است زیر نور پدر شد